دکتر کریستین جیمز ( زینب ثانی ) ، مستبصر اهل اسکاتلند ، درباره تشیع خود میگوید

در این مقاله به مصاحبه ای با بانوی مستبصر ، دکتر کریستین جیمز (زینب ثانی ) اهل کشور اسکاتلند در رابطه با چگونگی استبصارشان میپردازیم ؛در ایام اربعین حسینی (ع) هستیم و  ایشان درباره اربعین هم جملات بسیار زیبایی میگویند که در مقدمه خدمت شما تقدیم میکنیم :

اربعین واقعه ی مشهوری است و مثل یک دریای خیلی بزرگ ، برای مسلمانان شیعه می ماند و حتی فراتر از آن است ؛ داستان های افراد مشهور جهان ، اندیشمندان در غرب ، سیاستمداران مشهور که در مورد امام حسین (ع) اظهار نظر کردند به ما میگوید که اربعین و امام حسین (ع) به یک زیارتگاه برای انسانیت تبدیل شدند و وقتی که واقعا فکر میکنیم که اسلام چیست ، باید چیزی باشد که همه ی انسانیت را شامل شود . پس اگر ما مردم را به درستی تشویق کنیم ، انشاالله همه افرادی که مسلمان نیستند هم برای اربعین به کربلا میروند تا امام حسین را ببینند و مسلمان شوند .

* معرفی

من زینب ثانی هستم ، در اسکاتلند به دنیا آمدم اما در آلمان بزرگ شدم و همین اواخر در استرالیا زندگی می‌کردم. در حال حاضر دانشجوی حوزه علمیه قم هستم.

* تحصیلات

در بریتانیا همان طور که در ایران مدرک گفته می‌شود، در مقطع لیسانس مدرک فلسفه و زبان‌ها را گرفتم و در مقطع فوق لیسانس ادبیات مدرن اروپا خواندم. دیپلم حقوق دارم و همچنین مدرک تدریس  دوره راهنمایی هم دارم.

* فرآیند مسلمان شدن

من رسماً دینی نداشتم. هنگامی که به آلمان رفتم، در مورد دین مسیحیت اطلاعاتی یافتم. پس از ورود به دانشگاه در مورد دین یهود آگاهی پیدا کردم چرا که تعدادی دوست یهودی داشتم.

چند سال پیش دختر بزرگم که اکنون سیزده ساله است و آن موقع ۱۰ ساله بود، شروع کرد به سوال پرسیدن در مورد مرگ و اینکه به چه معناست و اینکه پس از آن چه اتفاقی می‌افتد و من فهمیدم که اگر بخواهم آن را توضیح دهیم از طریق مسیحیت نمی‌توانم جواب او را بدهم چرا که مسیحی نبودم. آخرین تجربه‌ای که داشتم، اطلاعاتی بود که از دین یهود کسب کرده بودم برای همین او را چند ماهی به استرالیا بردم و این کار این امکان را برای من فراهم کرد تا بنشینم و گوش کنم و مشاهده کنم که این کار خیلی برای من خوشایند نبود. به چیزهای توجه می‌کردم که خیلی عجیب به نظر می‌آمد. بعد در یکی از جشن‌های یهودیان بود که متوجه شدم رابطه من با خدا یک رابطه مستقیم است که شاید همان عبادت کردن است. پس آن اولین بار من بود که به طور خصوصی عملاً به وجود الله شهادت دادم.خیلی زود پس از آن شهادت به خداوند دادم.

در آن زمان در حال انجام دادن تحقیقات دکترا بودم و به نوعی از مشغولیت‌های آنلاین سیاسی من گرفته شده بود. همه افرادی که با آن‌ها در ارتباط بودم مسلمانان شیعه بودند. در نتیجه لیست‌ها و لینک‌های زیادی به من داده شد و من شروع به یادگیریِ هر آنچه باید یاد بگیرم شدم و پس از آن مسلمان شدم.

* انگیزه ها جهت سفر به قم و ورود به حوزه علمیه 

از آنجایی که قبلاً به صورت رسمی در مسجد شهادت داده بودم حدودا ۱۸ ماه قبل یکی از دوستانم در استرالیا به من پیشنهاد داد که چرا به دوره آموزشی در ایران ملحق نشوم که در قم و در مورد رسالت است؟ بعد مرجعی برای من پیدا کرد و من درخواست دادم و آن‌ها پذیرفتند، اما هیچ وقت نتوانستم به آن دوره آموزشی بروم چرا که ویزای من خیلی طول کشید تا حاضر شود و در نتیجه من آن دوره را از دست دادم. اما وقتی ویزای من رسید، سریع به تهران آمدم و بعد مستقیم به مشهد رفتم و امام رضا را زیارت کردم و به چند مؤسسه در ایران رفتم و برایشان مقاله نوشتم و با افرادی که مطالب آنلاین و کمک‌های آنلاین می‌کردند ملاقات داشتم. در ابتدای سال، برای بار دوم به ایران آمدم که کمی طولانی‌تر بود؛ چرا که به من پیشنهاد دادند در حوزه درس بخوانم. سپس اولین مصاحبه‌ام در ابتدای سال صورت گرفت و بعد دوباره کارهای بیشتری برای مؤسسات انجام دادم و بعد دوباره، دو ماه قبل آمدم که تحصیل کنم و مصاحبه‌های بیشتری داشته باشم.

 

* تنهایی و خانواده 

من در اینجا تنها هستم، سه فرزند دارم که ۶، ۱۱ و ۱۳ ساله هستند. آن ها در استرالیا زندگی می‌کنند و سعی می‌کنم خیلی سریع آن‌ها را ملاقات کنم. فرزند وسطی من که اکنون یازده ساله است چند ماه قبل یعنی حدوداً ماه ژوئن جلوی من شهادتین را گفت و مسلمان شد. ما قبلاً در مورد عبادت کردن و خدا صحبت کرده بودیم؛ یک روز بعد از ظهر پس از مدرسه او به من گفت که مسلمان است و من فقط با او صحبت کردم که اگر می‌خواهد می‌تواند شهادت رسمی را جلوی من بگوید. من با او تمرین کردم که چطور آن را به عربی بگوید. در واقع تلفظ عربی او خیلی هم بد نبود. خلاصه ما یک روز با هم این کار را در خانه انجام دادیم.

* دین قبل از اسلام 

من مسیحی نبودم، یهودی هم نبودم پس هیچ وقت غسل تعمید داده نشدم. پدر و مادرم افراد بدون مذهبی هستند. از وقتی کودک بودم همیشه خودم به نوعی با خدا صحبت می کردم.  قبل از اینکه من رسما شهادت دهم، زندگی‌نامه حضرت محمد(ص) را خوانده بودم.

* رعایت حجاب ، مشکل یا نیاز

در غرب من با حجاب کامل و لباس معمولی می‌دوم. من نزدیک پارک زندگی می‌کنم؛ به طبیعت می‌روم، قدم می‌زنم، می‌دوم و زمانی هم برای تفکر و دانش می‌گذارم.

* دین داری در غرب ، سخت یا آسان 

حتی اگر مردم خود را مسلمان یا مسیحی یا هر چیز دیگری ندانند، همیشه آن ارتباط یا نوری که خداوند روشن برایمان روشن کرده جاری بوده است. اما من فکر می‌کنم وقتی به صورت مستقیم به خداوند می‌گویید که تنها به الله ایمان دارید و وقتی خودتان را تسلیم الله می‌کنید و می فهمید که الله همه تصمیم‌ها را می‌گیرد، آرامش می‌یابید. پس ما با وجود اینکه تلاش می‌کنیم، کار می‌کنیم و خواسته‌هایی داریم، قرار نیست اینطور فرض کنیم که هر چه بخواهیم به ما می‌دهند. یک برنامه‌ای وجود دارد. آن نور است، مسیری است که با نور روشن می‌شود.

* تاکنون به زیارت ائمه رفتید؟

فقط در ایران زیارت رفته‌ام. نه تنها به زیارتگاه های بزرگ می روم بلکه به امام زاده های زیادی هم می‌روم. من هنوز کسی را ندارم که با او به حج بروم. ان‌شاءلله وقتی خانواده مسلمان بیشتری داشته باشم، به حج می روم.

این خیلی سخت است، می‌دانم که به اربعین نزدیک می‌شویم، در این مورد خیلی صحبت کردیم، دیروز هم گفت‌وگویی داشتم و در مورد کربلا و امام حسین خیلی صحبت کردم. در مورد امام علی و حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب صحبت کردم. من همیشه وقتی بر می‌گردم، در مورد امام سجاد هم صحبت می‌کنم؛ چرا که یک فرد معتقد فوق‌العاده دیگری در ایران هست که به من در طول اولین ماه رمضان کمک کرد و دعاهای آنلاین زیادی برای من می فرستاد. من سخنان امام سجاد را می خواندم و برایم عجیب بود. هرگاه به امام زاده‌هایی که از فرزندان یا نوادگان امام سجاد هستند می‌روم، به شدت احساساتی می‌شوم. داستان‌های زیبای زیادی در مورد امام سجاد وجود دارد. یکی از آن‌ها این است که شب‌ها، ایشان از خانه خارج می‌شدند و به ۱۰۰ خانواده غذا می‌دادند. البته کسی نمی‌دانست و ایشان هم به مردم چیزی نمی‌گفتند و بعدها مردم متوجه شدند. در مورد امام سجاد می‌گویند که قبل از اینکه  غذا میل کنند، اول مطمئن می‌شدند که دیگر مردم یا افراد فقیر غذا برای خوردن دارند و پس از آن ایشان آنچه که باقی مانده بود را میل می‌کردند.

* درباره زیارت اربعین امام حسین(ع) 

من هیچ وقت در اربعین حضور نداشتم و دیدم اربعین سال گذشته خیلی پرشکوه بود. من قبلاً به زیارت اربعین فکر کردم، اما امسال تغییر عقیده دادم و گفتم هر وقت دعوت بشوم می‌روم؛ البته امسال از طرف یک مؤسسه برای پیاده‌روی اربعین به مدت دو هفته دعوت شدم؛ متأسفانه اگر می‌خواستم با گذرنامه‌ام برم و ایران را ترک کنم، باید برای بازگشت مجدد به ایران و برای گرفتن ویزای جدید اقدام می‌کردم که کار سختی است. به همین دلیل نمی‌توانم برای اربعین به عراق بروم. اما به هر دلیلی امسال درگیر ویراستاری متن یک مستند در مورد اربعین شدم. به تازگی هم دو مقاله در مورد اربعین نوشتم. هر جا که می‌روم همیشه در مورد اربعین و امام حسین از من سؤال می‌شود. امسال نتوانستم بروم ولی من به تلاشم ادامه می‌دهم.

* حس و حال درباره زیارت اربعین 

وقتی من در مورد اربعین فکر می‌کنم، چند فکر به ذهنم می‌آید که به دنبال آن طبیعتاً یاد کربلا می‌افتم و زمانی که در مورد کربلا فکر می‌کنم یاد فداکاری و شهادت می‌افتم. من این را به عنوان تصمیمی می‌بینم که توسط یکی از امامان گرفته شد تا مطمئن شود که اسلام نجات می‌یابد. حرکت امام حسین(ع) یک تصمیم حساب‌شده بود. امام حسین می‌دانست که چه اتفاقی قرار است بیفتد. ایشان می‌دانستند که قرار است کشته شوند، ایشان می‌دانستند که خانواده‌ها، زن‌ها و بچه‌ها به اسارت گرفته می‌شوند و در صحرا می‌روند و بیش از پیش ضجر می‌کشند. اما نقشه همین بود، چرا که بدون آن اسلامی که ما می‌شناسیم نجات پیدا نمی‌کرد. پس این یک تفکر بود.

وقتی به کربلا فکر می‌کنم گریه می‌کنم و به این که چه اتفاقی برای آن‌ها افتاد و چه رفتاری با آنها کردند. نمی‌دانم آیا به خاطر اینکه نام من زینب است اینطور هستم یا خیر؟ من فکر می‌کنم به اینکه سر آن‌ها را بریدند و آن ها را دفن نکردند. گفته شده چهل روز پس از شهادت امام حسین باران آمد و گویا همه جا پر از خون شده بود.

از این جهت همه ما می‌خواهیم به پیاده‌روی اربعین برویم و همه ما خودمان را جزو یاران امام محسوب می‌کنیم و می‌گوییم اگر این اتفاق دوباره بیفتد، ما آنجا خواهیم بود و نزد امام حسین خواهیم ماند. اما من یک سؤال دیگر دارم: با وجود اینکه قبل از واقعه کربلا هزاران نفر در کوفه با امام حسین پیمان بسته بودند و یزید که حاکمی نفرت انگیز و دِهشتناک‌ترین شخصیتی که می‌توان تصور کرد، بود، آیا ما واقعاً حاضریم برای امام حسین آنجا باشیم؟ پس وقتی امام مهدی (عج) ظهور کند، آیا ما یاران واقعی حضرت هستیم؟ آیا ما واقعاً آن طور که باید سر پیمانمان می‌مانیم؟ پس این یک وظیفه خطیر برای ماست. اربعین باید فراخوانی برای عمل کردن باشد، فراخوانی برای تفکر کردن درباره اینکه آیا ما به اندازه کافی وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم؟

من دوستی در استرالیا دارم که پیش من آمد و به شدت گریه می‌کرد. او یک معتقد فوق‌العا‌ده است و قلبش خیلی پاک است. او به من گفت: «من چکاری می‌توانم انجام دهم، می‌خواهم کارهای بیشتری انجام دهم تا امام مهدی (عج) ظهور کند».

همانطور که معلوم است اربعین یک واقعه مشهور است و مثل یک دریای خیلی بزرگ برای مسلمانان شیعه می‌ماند و حتی فراتر از آن است، چرا که برای همه مسلمانان جهان است، داستان افراد مشهور جهان، اندیشمندان در غرب، نمی دانم افرادی مثل گاندی احتمالا افرادی مانند گاندی، سیاست‌مداران مشهور دیگر هک در مورد امام حسین اظهار نظر کردند. پس اربعین و امام حسین به یک زیارتگاه برای انسانیت تبدیل شدند و وقتی واقعا فکر می‌کنیم که اسلام چیست؟ همان چیزی است که باید باشد، باید چیزی باشد که همه انسانیت را شامل شود. پس اگر ما مردم را به درستی تشویق کنیم، چه کسی می‌داند ان‌شاءالله همه افرادی که مسلمان نیستند و برای اربعین به کربلا می‌روند تا امام حسین را ببینند، مسلمان شوند.

صبر، می‌دانم خیلی ساده به نظر می‌آید. فکر می‌کنم یکی از پسندیده ترین کارها در اسلام است. همه چیز با صبر امکان پذیر است، شجاعت، قدرت، مهربانی.

 

منبع : استبصار