معصومه زارعی : با هر نگاهی به ضریح مطهر امام حسین (ع)، احساس میکردم که ایشان مرا به آغوش خود فرا میخوانند و تمام دردهایم را تسکین میدهند. کمکم، محبت اهل بیت، بهخصوص امام حسین (ع)، در دلم ریشه دواند و همچون چشمهای زلال، روحم را سیراب کرد.

خانم معصومه زارعی ، مستبصر اهل استان هرمزگان ، درباره چگونگی تحول خود و هدایتش به تشیع اینگونه روایت میکند :
در یک خانوادهی بسیار مذهبی اهل سنت بزرگ شدم. حتی تصورش را هم نمیکردم که روزی بخواهم مذهبم را تغییر دهم. پدرم و برادرم روی این موضوع بسیار حساس بودند و تا به امروز هم همینطور هستند. با این حال، نمیدانم چگونه و چرا، توانستم این تصمیم بزرگ را بگیرم.
دقیقاً زمانی که ازدواج کرده بودم و همسرم شیعه بود، مذهبم را تغییر دادم. در ابتدای زندگی مشترک، فردی بسیار متعصب بودم و حتی میگفتم فرزندانم را نیز سنی بار خواهم آورد. هیچ اعتقادی به مذهب شیعه نداشتم، همسرم بانی حسینه بود و به شدت اوایل زندگی به این موضوعات فکر میکردم. چون همسرم بانی حسینه بودن ایام محرم صفر حسینیه میرفتم و کمک میدادم ،هر سال میرفتم حسینه و هر سال که میگذشت شرکت در مراسم عزاداری در حسینه را بیشتر دوست داشتم، علاقهام به اهل بیت بیشتر شد.
تقریباً هر چند سال یکبار به زیارت امام رضا میرفتیم و با هر زیارتی به حرم مطهر امام رضا (ع)، احساسی وصفناپذیر از آرامش و امنیت به من دست میداد. گویی به خانهی خود بازگشتهام و تمام خستگیهای زندگی از تنم زدوده میشود. با هر قدمی که به سمت حرم برمیداشتم، قلبم از شوق میتپید و اشک شوق در چشمانم حلقه میزد. انگار که در دریایی از نور و محبت غرق شدهام و روحم به بالهای آسمانی گره خورده است. اما بیش از همه، با هر نگاهی به ضریح مطهر امام حسین (ع)، احساس میکردم که ایشان مرا به آغوش خود فرا میخوانند و تمام دردهایم را تسکین میدهند. کمکم، محبت اهل بیت، بهخصوص امام حسین (ع)، در دلم ریشه دواند و همچون چشمهای زلال، روحم را سیراب کرد.
کمکم محبت اهل بیت، بهخصوص امام حسین (ع)، در دلم جای گرفت. بعد از مدتی، تصمیمم را برای تغییر مذهب به همسرم گفتم. البته زحمات و صحبتهای همسرم تأثیر زیادی روی من داشت و شیفتهی اهل بیت شده بودم. همیشه خواب حضرت عباس را میدیدم و خودم هم از این موضوع تعجب میکردم.
خانوادهام از این که من، با وجود سالها پایبندی به مذهب تسنن، چنان شیفتهی اهل بیت شده بودم که حتی نام بردن از حضرت عباس و امام حسین (ع) اشک مرا جاری میساخت، شگفتزده بودند. این تغییر تدریجی و عمیق در قلبم، نشان از یک تحول روحانی داشت که حتی خودم هم از آن شگفتزده بودم.
خانوادهام وقتی متوجه تغییر عقیدهام شدند، بسیار مخالفت کردند. مخالفت شدید خانواده، بهویژه برادرم، نتوانست مانع از تصمیم قاطع من شود. خوشحالم که توانستم با صبر و حوصله، آنها را متقاعد کنم و در نهایت، دو برادر و سه خواهر دیگر نیز راه مرا در پیش گرفتند. این تغییر بزرگ، نه تنها زندگی مرا متحول کرد، بلکه بر زندگی اطرافیانم نیز تأثیر گذاشت.
ایمانم به اهل بیت (ع) در سختترین لحظات زندگیام، پشتوانهام بود. زمانی که دخترم قادر به صحبت کردن نبود، با تمام وجود به آنها متوسل شدم. زیارت امام رضا (ع) و توسل به ایشان، امید را در دل من زنده کرد و به لطف خدا، دخترم شفا یافت. این اتفاق، قدرت دعا و توسل را به من نشان داد.
به کسانی که تردید دارند، میگویم که مانند من قدم در این راه بگذارند. باور کنید که زندگیتان متحول خواهد شد و به موفقیتهای بزرگی دست خواهید یافت. هیچگاه از این تصمیم پشیمان نخواهید شد. خدا خودش همه چیز را آنطور که باید رقم میزند.
فوریه 18 2025
از تعصب در مذهب تا تحول بانوی مستبصر
خانم معصومه زارعی ، مستبصر اهل استان هرمزگان ، درباره چگونگی تحول خود و هدایتش به تشیع اینگونه روایت میکند :
در یک خانوادهی بسیار مذهبی اهل سنت بزرگ شدم. حتی تصورش را هم نمیکردم که روزی بخواهم مذهبم را تغییر دهم. پدرم و برادرم روی این موضوع بسیار حساس بودند و تا به امروز هم همینطور هستند. با این حال، نمیدانم چگونه و چرا، توانستم این تصمیم بزرگ را بگیرم.
دقیقاً زمانی که ازدواج کرده بودم و همسرم شیعه بود، مذهبم را تغییر دادم. در ابتدای زندگی مشترک، فردی بسیار متعصب بودم و حتی میگفتم فرزندانم را نیز سنی بار خواهم آورد. هیچ اعتقادی به مذهب شیعه نداشتم، همسرم بانی حسینه بود و به شدت اوایل زندگی به این موضوعات فکر میکردم. چون همسرم بانی حسینه بودن ایام محرم صفر حسینیه میرفتم و کمک میدادم ،هر سال میرفتم حسینه و هر سال که میگذشت شرکت در مراسم عزاداری در حسینه را بیشتر دوست داشتم، علاقهام به اهل بیت بیشتر شد.
تقریباً هر چند سال یکبار به زیارت امام رضا میرفتیم و با هر زیارتی به حرم مطهر امام رضا (ع)، احساسی وصفناپذیر از آرامش و امنیت به من دست میداد. گویی به خانهی خود بازگشتهام و تمام خستگیهای زندگی از تنم زدوده میشود. با هر قدمی که به سمت حرم برمیداشتم، قلبم از شوق میتپید و اشک شوق در چشمانم حلقه میزد. انگار که در دریایی از نور و محبت غرق شدهام و روحم به بالهای آسمانی گره خورده است. اما بیش از همه، با هر نگاهی به ضریح مطهر امام حسین (ع)، احساس میکردم که ایشان مرا به آغوش خود فرا میخوانند و تمام دردهایم را تسکین میدهند. کمکم، محبت اهل بیت، بهخصوص امام حسین (ع)، در دلم ریشه دواند و همچون چشمهای زلال، روحم را سیراب کرد.
کمکم محبت اهل بیت، بهخصوص امام حسین (ع)، در دلم جای گرفت. بعد از مدتی، تصمیمم را برای تغییر مذهب به همسرم گفتم. البته زحمات و صحبتهای همسرم تأثیر زیادی روی من داشت و شیفتهی اهل بیت شده بودم. همیشه خواب حضرت عباس را میدیدم و خودم هم از این موضوع تعجب میکردم.
خانوادهام از این که من، با وجود سالها پایبندی به مذهب تسنن، چنان شیفتهی اهل بیت شده بودم که حتی نام بردن از حضرت عباس و امام حسین (ع) اشک مرا جاری میساخت، شگفتزده بودند. این تغییر تدریجی و عمیق در قلبم، نشان از یک تحول روحانی داشت که حتی خودم هم از آن شگفتزده بودم.
خانوادهام وقتی متوجه تغییر عقیدهام شدند، بسیار مخالفت کردند. مخالفت شدید خانواده، بهویژه برادرم، نتوانست مانع از تصمیم قاطع من شود. خوشحالم که توانستم با صبر و حوصله، آنها را متقاعد کنم و در نهایت، دو برادر و سه خواهر دیگر نیز راه مرا در پیش گرفتند. این تغییر بزرگ، نه تنها زندگی مرا متحول کرد، بلکه بر زندگی اطرافیانم نیز تأثیر گذاشت.
ایمانم به اهل بیت (ع) در سختترین لحظات زندگیام، پشتوانهام بود. زمانی که دخترم قادر به صحبت کردن نبود، با تمام وجود به آنها متوسل شدم. زیارت امام رضا (ع) و توسل به ایشان، امید را در دل من زنده کرد و به لطف خدا، دخترم شفا یافت. این اتفاق، قدرت دعا و توسل را به من نشان داد.
به کسانی که تردید دارند، میگویم که مانند من قدم در این راه بگذارند. باور کنید که زندگیتان متحول خواهد شد و به موفقیتهای بزرگی دست خواهید یافت. هیچگاه از این تصمیم پشیمان نخواهید شد. خدا خودش همه چیز را آنطور که باید رقم میزند.
By morteza • داستان های استبصار 0 • Tags: امام حسین, امام رضا, اهل سنت, حسینیه, خانواده, سنی, صفر, کربلا, محرم, مستبصر, مستبصرین, مشهد, هرمزگان