مناظره عبد المنعم الحسن با یک وهابی

مناظره نویسنده سودانی شیعه شده به نام عبد المنعم الحسن با یک وهابی از زبان خودش:

استاد عبدالمنعم حسن سوداني اين مناظره را اينگونه بيان مي دارد:

روزى از روزها، به ديدن يكى از دوستان خود رفتم، در آنجا سخن از مذهب تشيع به ميان آمد، و ساعاتى در اطراف آن بحث نموديم.
در اين حال جوانى بر ما وارد شد … سلام كرد، نشست و به گفتگوى ما گوش فراداد.
گرم گفتگو بوديم كه ناگهان آثار شگفتى و حيرت را در سيماى آن جوان ديدم. به حلقه ى گفتگوى ما پيوست و خطاب به من گفت: برادر، به نظر مى آيد كه برخى از فرقه هاى ضاله بر تو اثر گذارده اند! سپس با مهارت خاصى كليه ى فرق اسلامى به جز وهابيت را متهم به كفر و زندقه نمود. براى من با آن طرز لباس و پوشاكش از همان اول روشن بود كه او داراى مذهب وهابى است. زيرا لباسش به قدرى كوتاه بود كه تقريبا به زير زانوى او مى رسيد…

در ميانه ى سخنان آن جوان صداى اذان مغرب را شنيديم لذا از مناقشات خويش به قصد قرائت نماز دست كشيديم تا پس از خواندن آن به بحث خود ادامه دهيم.
نماز كه تمام شد آن جوان روى به من نمود و از مذهبم پرسيد؟ سپس ادامه داد و گفت: به نظر مى رسد كه تو از شيعيان باشى!
در جوابش گفتم: منكر اين نسبت نمى شوم و البته خود را نيز لايق اين شرف و بزرگى نمى دانم.
او با شنيدن اين سخن خشمگينانه برآشفت و حالت ناآرامى به خود گرفت! در اين حال كه بستگان دوستم نيز حضور داشتند از او خواستم كه اگر اشكالى دارد، آن را به نحو مؤدبانه اى بيان كند. تا بدين وسيله مناظره و گفتگوى مفيدى بوجود آيد.
(البته وهابيون گمان مى كنند كه داراى توان استدلال و منطق نيرومندى هستند، لذا معمولا طرف خويش را به مناظره دعوت مى كنند. و من در اينجا از همين سلاح يا روش استفاده نمودم)
او كه چاره اى جز اين نداشت پيشنهاد مرا پذيرفت، من براى آغاز بحث از او خواستم تا اگر مايل باشد مناظره ى را در مورد توحيد متمركز نماييم. زيرا آنان با برداشت نادرستى كه از توحيد ارائه مى دهند همه ى مردم مسلمان را مشرك مى خوانند. او پذيرفت و مناظره آغاز گرديد، در حالى كه همه ى حاضرين سراپا گوش بودند.

عبدالمنعم سوداني: نظر شما درباره ى خداوند آفريدگار جهان و صفات او چيست؟

وهابي: ما مى گوييم (لا اله الا اللَّه وحده لا شريك له)، پروردگارى جز خداوند يكتا نيست، لذا پرستش غير او جايز نمى باشد

عبدالمنعم سوداني: آيا حداقل شده كه دو مسلمان را يافته باشى كه در اين امر با يكديگر اختلاف داشته باشند؟

وهابي: همه اين ادعا را دارند، اما عملشان بر خلاف گفتارشان است، به نظر ما مردم به اين علت مشرك هستند كه به مردگان توسل جسته و براى غير خدا خضوع مى نمايند و در طلب حاجات براى پروردگار شريك قايل مى شوند. خضوع براى غير خدا و كارهايى از اين قبيل كه گفتم همه چيزى جز پرستش غير خداوند نيست.

عبدالمنعم سوداني: خوب! اما اصل اين است تا زمانى كه مردم به يكتايى خداوند اعتقاد داشته و پرستش غير او را جايز ندانند، از دايره شرك بيرون بوده، مگر با دليل قاطع خلاف آن بر ما ثابت شده و معلوم گردد كه آنان غير خدا را پرستيده يا براى او در عبادت شريكى قائل مى باشند … اما درباره ى كارهايى مانند توسل و بزرگ شمردن اولياء و احترام به آنان نيز نبايد كسى را مشرك به شمار آورد. زيرا اگر در معناى عبادت بيانديشيم، در واقع آن را عبارت از خضوع و اظهار كوچكى در برابر كسى خواهيم دانست كه معتقديم او پروردگار مستقل در كار خويش بوده و نيازى به غير خود ندارد. بنابراين مجرد خضوع و كوچكى و احترام كردن را نمى توان عبادت به شمار آورد. در حاليكه قرآن نيز اين گونه احترام كردن و بزرگ شمردن را از ما خواسته و فرموده كه در برابر والدين و مومنين لازم است كه خضوع و احترام داشته باشيم. اما فراتر از آن موردى است كه خداوند فرشتگان را فرمان داد تا بر آدم سجده كنند. با اين وصف روشن است كه احترام و زيارت قبول و توسل و تعظيم نسبت به اولياء را نمى توان شرك خواند. براى اينكه اين دسته اعتقاد به خدايى اولياء ندارند. در چشم اين گروه، اولياء بندگان خاصى بوده كه خداوند به فضل خويش آنان را كرامت بخشيده است، لذا اگر بخشش و عطايى دارند از توان مستقل و ذاتى آنان نيست، بلكه از فضل و عنايت الهى است.

وهابي: چرا خواسته ى خويش را مستقيما از خداوند نمى خواهند؟ چه مانعى در اين كار وجود دارد، در حالى كه خود فرموده است: (ادعونى استجب لكم) ((غافر/60))  يعنى: (مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم)

عبدالمنعم سوداني: اين را هم بايد به ياد آوريم كه خداوند فرموده است: (وابتغوا اليه الوسيله) ((مائده/35)) يعنى: (به سوى او وسيله اى بجوييد) از اين گذشته آيا مى توانى بگويى كه چرا و به چه علت وقتى بيمار مى شوى به پزشك مراجعه مى كنى؟ مگر خداوند متعال در قرآن نفرموده است كه: (و اذا مرضت فهو يشفين) ((شعراء/80)) يعني: هرگاه بيمار شديد خدا شفا مي دهد. آيا شافى از نام هاى خداوند نيست؟

وهابي: اين كار (يعنى مراجعه به پزشك) ضرورتى در زندگى است.

عبدالمنعم سوداني: آن نيز سنت و وسيله اى است كه توسط آن حاجت ها درخواست مى شوند…

عبدالمنعم سوداني خطاب به حاضرين مجلس: آيا در اين گفته ى من اشتباه و خطائى مشاهده مى كنيد؟

يكي از حاضرين صوفي مجلس: خير

يكي از حاضرين صوفي مجلس: اينها چيزى است كه در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مرسوم بوده، و صحابه و تابعين و همه ى مسلمانان در ادوار مختلف تاريخ آن را ادامه دادند، تا اينكه كسانى چون ابن تيميه و شاگردش محمد ابن عبدالوهاب، چنين بدعت هايى (يعنى مذهب وهابيون) را بوجود آوردند.

وهابي: شما بدون علم و اطلاع سخن مى گوييد، الان وقت كم است. لذا مقدارى از بحث را اكنون ادامه مى دهيم، و بخش ديگر آن را به وقت ديگر موكول مى كنيم تا من با آمادگى بيشترى با شما به بحث بپردازم.


جلسه بعد:

عبدالمنعم سوداني: عقيده ى شما درباره ى صفات خداوند چيست؟

وهابي: ما چيزى نداريم كه از جانب خود بگوييم لذا به جز آنچه كه خداوند در قرآن خود را به آن توصيف نموده، عقيده ى ديگرى نداريم.

عبدالمنعم سوداني: چگونه خود را توصيف نموده، آيا او خود را به عنوان جسمى متحرك يا واجد دست و پا و چشم توصيف نموده است؟

وهابي: ما آنچه را در قرآن آمده است مى گوييم. چنانكه خداى متعالى فرموده است: (يد اللَّه فوق ايديهم) ((فتح/10)). همچنين بسيارى از آيات ديگر كه خداوند را وصف نموده نيز مبناى اعتقاد ما مى باشند. بنابراين بر اساس آيه ى فوق مى گوييم كه خداوند داراى دست است اما كيفيت اين دست را نمى دانيم لذا اظهار نظرى درباره ى آن نمى كنيم.

عبدالمنعم سوداني: اين حرف به معناى اين است كه خداوند را جسم بدانيم، در حاليكه خداوند جسم نيست و هيچ شباهتى به آفريده هاى خود ندارد. وانگهى با اين حرف چه تفاوتى ميان شما و مشركان مكه مى توان در نظر گرفت؟ زيرا آنان بت هاى دست تراشيده ى خود را مى پرستند، در حالى كه شما نيز بتهايى را مى پرستيد كه با عقلتان تراشيده و در ذهنتان وجود دارد! شما براى خدا قائل به دست و پا و چشم هستيد، و حتما مكان و جايى براى رفت و آمد او نيز در نظر داريد. اين بى احترامى به خداوند است در حالى كه قرآن مى فرمايد: (ما لكم لا ترجون لله وقارا) ((نوح/13)) يعنى: (چرا خداى را محترم نمى شماريد). لذا شما در حالى كه خداوند معناى مجازى اين الفاظ را در آياتى كه خواندى اراده نموده، معناى حقيقى آنها را در نظر گرفتى!

وهابي: ما به معانى مجازى و تأويل در قرآن اعتقاد نداريم.

عبدالمنعم سوداني: نظر شما درباره ى كسى كه در دنيا كور است، چيست؟ آيا چنين كسى در آخرت نيز نابينا برانگيحته مى شود؟

وهابي: خير!

عبدالمنعم سوداني: با توجه به اينكه شما اعتقادى به معانى مجازى در قرآن نداريد، چگونه پاسخى مى دهيد؟ در حالى كه خداى متعال مى فرمايد: (و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى) ((اسراء/72)) يعنى (كسى كه در دنيا نابينا باشد در آخرت نيز نابينا محشور خواهد شد. )
همچنين بنار اعتقاد شما خداوندى كه داراى دست و پا است- العياذ بالله- بايد به جز صورت تمامى اجزاء جسمش از بين بروند. زيرا خداوند جل و علا در قرآن مى فرمايد: (كل شى ء هالك الا وجهه) ((قصص/88) يعنى (همه چيز به جز صورت خدا نابود شدنى است). يا مى فرمايد: (كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال والاكرام) ((رحمن/27-26)) يعنى (هر كس كه بر روى زمين است فانى و نابود شدنى است و تنها صورت پروردگارت كه باشكوه و گرانقدر است، باقى مى ماند).
وهابي: اين دلايل ارتباطى با ادعاهاى تو ندارند.

عبدالمنعم سوداني: كلام خدا داراى وحدتى يگانه و تجزيه ناپذير است. بنابراين چنانكه به آن براى درستى و صحت گفتار خويش استناد نمايى؟ من نيز حق خواهم داشت كه براى اثبات درستى عقايدم از آن بهره بگيرم. استنباط شما از آيات قرآن اين است كه خداوند در روز قيامت در صفى واحد به همراه فرشتگان حضور مى يابد!

وهابي: اين همان سخن خداوند در قرآن است.

عبدالمنعم سوداني: مشكل اصلى در فهم شما از قرآن است. زيرا قرآن داراى آيات محكم و آيات متشابه مى باشد. بنابراين نبايستى از متشابهات پيروى نمايى، زيرا موجب انحراف و گمراهى تو خواهند شد، وگرنه، خداوند كجا قرار داشته است كه اكنون بخواهد بيايد.

وهابي: اينگونه امور را نبايد مورد سؤال قرار داد زيرا تحقيق و پرسش درباره ى اين امور جايز نيست.

عبدالمنعم سوداني: از اين بحث بگذريم. آيا شما نمى گوييد كه خداوند در ثلث آخر شب، پايين مى آيد تا دعا را اجابت كند؟

وهابي: آرى! اين چيزى است كه در احاديث از طريق صحابه و تابعين، به ما رسيده است.

عبدالمنعم سوداني: در اين صورت، آيا مى توانى بگويى كه هم اكنون خداوند در كجا قرار دارد؟

وهابي: بالاى آسمانها است!

عبدالمنعم سوداني: چگونه خدا از ما با خبر مى شود در حالى كه ما در زمين هستيم

وهابي: با علم خودش.

عبدالمنعم سوداني: در اين صورت، بايد بگوييم كه ذات الهى يك چيز است و علم و دانش او چيز ديگرى است.

وهابي: مقصود تو را نمى فهمم!

عبدالمنعم سوداني: تو گفتى كه خداوند در آسمان قرار دارد و با علم خويش از ما با خبر است، در حالى كه ما در زمين هستيم در اين صورت بايد گفت كه خداوند يك چيز است و علم و دانش او چيز ديگرى است. آيا مى دانى كه معانى چنين تصورى چيست؟ در واقع اين همان شركى است كه شما ديگران را به آن متهم مى نماييد. زيرا نتيجه جدا ساختن ذات الهى از علم و دانش او، يكى از اين دو خواهد بود. يا اينكه دانش خداوند صفتى حادث است و او پس از آنكه مدتى جاهل بوده، به آن موصوف گشته است. يا اينكه اين دانش صفتى قديم است كه بنابر تصورى كه شما از خداوند داريد اين صفت با ذات نمى تواند يكى باشد. در واقع اين همان شرك است. زيرا شما همراه خداوند موجودى قديمى كه غير اوست قرار داده ايد، اين اعتقاد، شما را به آنجا مى رساند كه قائل به مركب بودن خداوند بشويد. و مركب بودن نيز، خود نشانه ى نقص است. در حاليكه خداوند بى نياز و كامل است. و ساخت او منزه و دور از توصيفاتى است كه نادانان جاهل از او مى نمايند.

يكي از حاضرين مجلس: اگر وهابيون چنين مى گويند، خداوند و پيامبرش از آنان بيزارند. (خطاب به عبدالمنعم سوداني) اين سخنان را از كجا آورده اى؟

عبدالمنعم سوداني: آنچه را كه بيان مى كنم، در واقع سخنان اهل بيت عليهم السلام است و مى بينيد كه آن سخنان داراى آنچنان روشنى و وضوحى هستند كه فطرت و طبيعت هر انسانى به سادگى آن را مى پذيرد و هر صاحب عقل سليم آن را رد نمى كند. و قرآن نيز آن گفته ها را مورد تأييد و تأكيد قرار مى دهد. مثلا اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد: «آغاز دين معرفت اوست، و كمال معرفت او تصديقش مى باشد، و كمال تصديقش، يگانه دانستن اوست، و كمال يگانه دانستنش، اخلاص براى اوست، و كمال اخلاص براى او نفى صفات از او مى باشد. بدين جهت كه هر صفتى خود غير از موصوف است و هر موصوفى غير از صفت مى باشد. پس هر كس خداى را توصيف كند، او را قرين چيزى قرار داده است و هر كس او را قرين چيزى قرار دهد. او را دوگانه دانسته است و هر كس او را دوگانه بداند، او را تجزيه كرده است و هر كس براى او اجزاء قائل باشد، نسبت به او جاهل شده است و هر كس نسبت به او جاهل باشد، به وى اشاره كرده است و هر كس به وى اشاره كند، او را محدود كرده است و هر كس او را محدود كند، او را شمارش كرده است. و هر كس بگويد كه خدا در چيزى قرار دارد، وى را بخشى از آن چيز قرار داده است. و هر كس بگويد كه خدا بر روى چه چيزى مى باشد، جايى را خالى از او قرار داده است…».

يكى از حاضرين مجلس: به خدا قسم كه اين سخنى شيوا، روان و محكم است.

عبدالمنعم سوداني: در واقع كسانى كه مدعى هستند كه نزديكترين و بهترين افراد به پيامبر و دين او مى باشند، خود به حقيقت دورترين مردم نسبت به رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم هستند.