عبد الحسین آیتی

مختصری از زندگی نامه مرحوم عبد الحسین آیتی مستبصر و بازگشته از فرقه بهائیت:

عبدالحسین آیتی بافقی یزدی (۱۲۸۸-۱۳۷۲ ق)، ادیب و شاعر و نویسنده. عبدالحسین در نوجوانی به آموختن ادبیات و علوم اسلامی پرداخت. وی در سال ۱۳۲۰ق /۱۹۰۳م به بهاییان پیوست. آنگاه از جامعه مسلمانان رانده شد و تقریبا ۱۸ سال به سیاحت و تبلیغ بهاییت پرداخت. آیتی سفری به اروپا کرد و در آنجا به بطلان ادعای سران بهاییت مبنی بر پیوستن مردم اروپا به این مذهب پی برد. آنگاه این مذهب را ترک کرد. وی در سال ۱۳۵۸ ق /۱۹۳۹م به یزد بازگشت و به تدریس در دبیرستان‌ها مشغول شد و سرانجام در همان شهر درگذشت.

ضیایی، آواره و آیتی، تخلص‌های شعری او در دوران‏‌های متفاوت زندگی‏‌اش بوده است.

چ

عبدالحسین آیتی بافقی یزدی (۱۲۸۸-۱۳۷۲ ق /۱۸۷۱-۱۹۵۳م)، ادیب و شاعر و نویسنده ، در تفت از توابع یزد، در خانواده‌ای روحانی متولد شد. پدرش شیخ محمد، معروف به حاج آخوند تفتی، از ائمه جماعات و واعظان فاضل یزد، در زادگاه خویش مرجع امور مذهبی بود. عبدالحسین در نوجوانی به لباس روحانیت درآمد و به آموختن ادبیات و علوم اسلامی پرداخت. درسال ۱۳۰۳ق /۱۸۸۶م به یزد رفت و در مدرسه خانِ بزرگ به تحصیل مقدمات ادامه داد. در سال ۱۳۰۵ق / ۱۸۸۸م، به عتبات عالیات سفر کرد و به فراگیری فقه و اصول پرداخت. یک سال بعد از این جریان پدرش درگذشت و او به زادگاه خویش بازگشت و در سال ۱۳۱۱ق / ۱۸۹۴م، به جای پدر نشست و به امامت جماعت و وعظ پرداخت. وی در ادب فارسی صاحب قریحه بود و از سال‌های نوجوانی شعر می‌سرود و خود را متخلص به «ضیایی‌» تخلص می‌کرد.

او در سال ۱۳۲۰ق /۱۹۰۳م به بهاییان پیوست. آنگاه از جامعه مسلمانان رانده شد و تقریبا ۱۸ سال به سیاحت و تبلیغ بهاییت پرداخت. در اوایل همین دوران، کواکب الدریة فی مآثر البهائیة را درباره تاریخ پیدایش این مذهب نوشت. (1)

وی يكي از كساني بود كه سال ها در راه فرقه ي بهايي قدم زده و در پيشبرد اهداف آنان مجدانه مي كوشيد تا به حدي كه از بزرگ ترين مبلغين و معلمان بهايي شد . با نگاهي اجمالي به كتاب «كشف الحيل» كه تأليف همين شخص است مي توان فهميد كه او تا چه اندازه خويش را وقف اشاعه ي عقايد و افكار اين فرقه كرده است.

بعضي او را از ابوالفضل گلپايگاني (مغز متفكر بهائيان) بالاتر مي دانند و سفرهايي به اطراف ايران و جهان مي كند، من جمله دو مرتبه به عثماني، دو مرتبه به قفقاز، يك مرتبه به تركستان، چهار ماه به اروپا و يازده ماه به مصر و غيره، او خود مي گويد:
در سنه 1320[قمري]كه سنم 33 [سال] بود ملاقات هاي محرمانه اي با بعضي از مبلغين بهايي انجام دادم و از پيشرفت امر بهايي حرف هاي عجيبي شنيدم و قصد تهران را كردم و معاشرت چند روزه ام با بهائيان شهرتي يافته و متهم شدم و بعضي از آخوندهاي كم سواد و بي تدبير تفت هم غنيمت شمرده، كينه ي ديرينه را كه در مقام رقابت با من داشتند از سينه بيرون ريختند و آتش فتنه را دامن زدند و مسافرت مرا تاييد كردند و كار به مهاجرت منتهي شد و بهائيان تهران آغوش باز كرده، مرا پذيرفتند.
در سال 1321[قمري]به اردستان سفر كردم و پس از هشت ماه به سمت كمره گلپايگان و همدان و كردستان حركت كردم و در سال 1322[قمري]عمامه را به كلاه تبديل كردم و در بعضي از كارها از قبيل دفترداري اداره باقراف وارد شدم و سپس به رشت سفر كرده و ده ماه در رشت منشي او بودم و باز به طهران برگشتم و چندي در اردستان به تأسيس مدرسه پرداختم و سپس به كاشان آمدم، مقدمات مدرسه وحدت بشر را تقديم و تمهيد كردم و از آن به بعد در هر شهر و قريه و قصبه اي مسافرت كردم و در سال 1325[قمري]كه تازه علم مشروطيت بلند شده بود به عكا رفتم و هجده روز نزد عبدالبهاء به سر بردم و به ايران برگشتم و در سال 1325[قمري]در بحبوحه ي جنگ بين الملل باز به عكا سفر كردم و سه ماه نزد او ماندم و در مراجعت از اين سفر به نگارش كتاب تاريخي كه اول نامش را «مآثر البهائيه» ناميدم و شروع كردم و بعدا به «كواكب الدريه» موسوم شده در دو مجلد، و در طول اين مدت چنان طرف التفات عبدالبهاء شدم كه سالي سه الي چهار لوح براي من مي فرستاد كه تعداد آنها به پنجاه لوح رسيد و نمونه آنها چنين است:
1- «اي آواره ي عبدالبهاء! سرگشته كوه و بياباني و گم گشته ي باديه و صحرا! اين چه موهبتي است و اين چه منقبتي! الخ.»

2- «اي سمي عبدالبهاء! تو عبدالحسني و من عبدالبهاء، اين هر دو يك عنوان است و اين عنوان آيت تقديس در ملكوت رحمان، زيرا عبوديت جمال مبارك نور جبين مبين است و زينت حقايق مقدسه ي اعلا عليين، پس تو نيز بايد مانند عبدالبهاء در هر دمي در دام بلايي افتي و در هر نفسي اسير قفسي گردي، اين دليل بر قبول در درگاه رب غفور است چون رو از غير حق بتافتي و از تفت خروج يافتي. الخ.»
3- «الهي! الهي! ان عبدالحسين قد نادي اهل المشرقين… الخ.»
4- «آنچه از قريحه ي الهام صريحه ي آن جناب صادر شده بود ملاحظه گرديد… الخ.»
5- «اي بنده ي ثابت قدم جمال قدم!»
6- «اي مبلغ امر الله!»
7- «اي ناشر نفحات الانس!»
8- «رئيس مركز امور تبليغي!»….

همانطور که اشاره شد، آیتی در این سال‌ها همچنان شعر هم می‌سرود و به دستور عبدالبهاء، رهبر بهاییان، تخلص خود را به «آواره‌» تغییر داد. در سال‌های آخر زندگی عبدالبهاء مدت ۳ ماه در حیفا مهمان وی بود و با آنکه در این مدت، به اعتراف خودش بطلان دعوی بهاییان را دریافته بود(2) ، از ترک این مذهب خودداری کرد. پس از مرگ عبدالبهاء (۱۳۴۰ق / ۱۹۲۲م)، آیتی سفری به اروپا کرد و در آنجا به بطلان ادعای سران بهائیت، دایر بر اینکه بسیاری از مردم اروپا به این مذهب گرویده‌اند، پی برد. آنگاه مانند جمعی دیگر از فریب‌خوردگان، این مذهب را ترک کرد و تألیف کشف الحیل را درباره فریبکاری‌های سران بهائیت آغاز کرد. وی در سال ۱۳۴۸ق /۱۹۲۹م در تهران مقیم شد و به خدمت وزارت معارف درآمد و به تدریس در دوره متوسطه پرداخت. وی سپس به تحقیقات ادبی روی آورد و در سال ۱۳۰۸ش، نشریه‌ای ادبی-انتقادی به نام نمکدان تأسیس کرد که تا چند سال به طور نامنظم منتشر می‌شد. در این دوران با تخلص جدید «آیتی‌» همچنان شعر می‌سرود.

وی در تهران کتاب کشف الحیل[۷][۸] را در سه جلد در رد بهائیت تألیف کرد. خود او در باب بازگشتش از بهاییت و نوشتن کشف الحیل می‌نویسد:[۹]

چون عبدالبهاء راخائن ایران، هم از حیث مذهب وهم از حیث استقلال وسیاست شناختم، دل از مهرشان بپرداختم وخودرا در زحمت وخطر دیگری انداخته، چند هزار نفر بهائی متعصب را دشمن خود گردانیدم، برای اینکه وجدانم نگذاشتکه مؤلفات سابقة خود را الغاء نکرده بگذریم ومانند میرزا ابوالفضل گلپایگانی به سکوت بگذرانم؛ لذا با الغاء کتب سابقه که در تاریخ ایشان به نام الکواکب الدریه نگاشته بودم و آن هم از تصرفات خودشان مصون نمانده بود بپرداختم وحقایق بی شبهه‌ای را که در مدت بیست سال یافته بودم در چند جلد کتاب کشف الحیل منتشر ساختم.

وی بر روی دومین جلد کشف الحیل (چاپ فروردین ۱۳۰۷)شعر زیرا را که خود سروده درج کرده‌است:

گر روشنی از باب بها جویی وباب زین باب نه روشنی برآید نه جواب
بی خانه اگر بمانی ای خانه خراب زان به که به سیل خانه‌سازی و برآب

وی در رابطه با جدایی خود از این فرقه می نویسد: در سال 1340 كه در تهران بودم، پس از فوت عبدالبهاء و جلوس شوقي افندي تلگرافا احضار شدم و از راه بادكوبه به اسلامبول عازم شدم و از آن جا به حيفا و بعد به اروپا مسافرت كردم و شوقي افندي لوحي به انگليسي به من داد و مرا فرستاد و چهار ماه در لندن و منچستر و بورمونت و جاهاي ديگر بودم و پس از چهار ماه گردش در فرانسه و انگلستان، مراجعت به شرق كردم و در مصر شروع به طبع كتاب «كواكب الدريه» كردم و يازده ماه در قاهره ماندم و با هر طبقه دمساز شدم و به قرايي از قبيل اسماعيليه، قرشيه و طنطا سياحت كردم.
در مصر از امر بهايي منصرف شدم و به حيفا رفتم و از شوقي، الواح وصايا را به جديت طلبيدم و سپس در بيروت به اعضاي محفل روحانيشان حقايق را گفتم و شرح مبسوطي براي احمد يزداني نوشتم كه آن را به محفل برده و پس از يك هفته كه به تهران برگشته بودم تكفير نامه را منتشر كردند و تا دو سال چيزي ننوشتم تا دولت قاجار سپري شد و از آن پس شروع به كار كردم و اكنون 16 سال گذشته و شوقي افندي لوح قهريه براي من صادر كرده بود كه «سوف تأخذه زبانية القهر» و به من لقب آواره مرد و دو ناقض حسود داده كه هنوز اين پيش گويي انجام نشده است.
يكي از سياست هاي بهائيان در رابطه با كساني كه از اين فرقه مي بريدند اين بوده است كه بلافاصله او را تكفير و از تمام مجامع بهايي طردش مي كردند و لوحي نيز براي او با نام لوح قهريه صادر مي شد. فضل الله مهتدي (صبحي) نيز جزو كساني است كه مطرود شده و مشمول اين سياست گرديد او در قسمتي از خاطراتش مي نويسد:
محفل روحاني برگي چاپ كرد و پخش كرد… و گفت گذشته از اين كه از آلودگي به هر رسوايي و بدنامي پروا ندارد، با دشمنان كيش بهايي مانند آواره و نيكو رفت و آمد دارد، از اين رو او را به خود راه ندهيد و برانيد و هر جا ديديد رو برگردانيد.

وی از افرادی بود که تحت تاثیر مرحوم آیتی قرار گرفت و از فرقه بهائیت ابراز برائت و بیزاری نمود.

سرانجام مرحوم عبد الحسین آیتی در سال ۱۳۵۸ق /۱۹۳۹م به یزد منتقل و به تدریس در دبیرستان‌ها مشغول شد و در همان شهر به دیار باقی شتافت.

 

 

فهرست آثار او:

 

  • آتشکده یزدان (تاریخ یزد)، یزد، ۱۳۵۷ق /۱۹۳۸م
  • اشعه حیات (شعر)، یزد، ۱۳۲۸ش
  • انشاء عالی، تبریز، ۱۳۱۱ش
  • تاریخ فلسفه، تهران، ۱۳۱۲ش
  • تکمیل کتاب کشف الحیل و بیان الحق، تهران
  • چکامه شمشیر (شعر)
  • خردنامه (شعر)، استانبول
  • روش نگارش یا موضوع‌نویسی، تهران
  • سه عروسی (داستان)، تهران، ۱۳۱۲ش
  • سه فراری (داستان)، تهران، ۱۳۰۶ش
  • سه گمشده (داستان)، تهران، ۱۳۰۶ش (۳ کتاب اخیر ترجمه سیاحت‌نامه دکتر ژاک آمریکایی است)
  • ضمیمه کشف الحیل (پاسخ به مقاله عبدالله رازی)، تهران، ۱۳۰۷ش
  • فرهنگ آیتی، تهران، ۱۳۱۴ش
  • قصیده قرآنیه یا ترانه روحی (شعر)، تهران
  • کتاب نَبی (ترجمه فارسی قرآن در ۳ جلد)، یزد ۱۳۲۴-۱۳۲۶ش
  • کشف الحیل (در افشای فرقه‌های بهاییان، در ۳ جلد)، تهران، ۱۳۰۷ش (این کتاب بعدها مکرر به چاپ رسیده است)
  • کواکب الدریة فی مآثر البهائیة (در تاریخ بهائیت)، قاهره،۱۳۴۲ق /۱۹۲۴م
  • گفتار آیتی، تهران، ۱۳۴۷ق /۱۹۲۹م
  • ملکه عقل و عفریت جهل، تهران، ۱۳۱۲ش
  • نغمه دل (شعر)، تهران
  • هوگوی ایرانی، (نخستین پرواز بشر)، یزد، ۱۳۲۱ش

———————————————————————-

 

پاورقی:

 

(1) کواکب الدریة فی مآثر البهائیة (در تاریخ بهائیت)، قاهره،۱۳۴۲ق /۱۹۲۴م.

(2)  آیتی، «شرح احوالی…»،ص ۲۱۳- ۲۱۶.