با استبصارش از خانه طردش کردند ، اما همسایه امام رضا شد

داستان جالب استبصار این سید عزیز اهل سیستان و بلوچستان ، جناب آقای رئیسی را از زبان خودشان بشنویم :

بنده مهرداد رئیسی ساکن شهرستان قصرقند، در استان سیستان و بلوچستان هستم.

طایفه ما شیعه نبودند، اما معروف به سیادت یعنی صاحب کرامت بودند. اجداد ما انسان‌های بسیار بزرگواری بودند و این ناشی از کثرت ذکر و یاد چهارده معصوم علیهم السلام بوده است. البته تا ۴۰۰ سال پیش خاندان ما شیعه بودند ولی اکنون همه آنها شامل خانواده پدری و مادری بنده اهل سنت هستند.

جرقه اولیه من خوابی بود که دیدم. البته خواب نبود بلکه در زمان به کما رفتن دیدم. بعد از دیدن آن خواب از طریق طلبه‌ها و روحانیت چابهار و تحقیق از آنها، شروع به خواندن کتب و احادیث کردم. همچنین از کتابخانه دایی‌ام که مولوی و امام جمعه آنجا بود نیز استفاده می‌کردم.

اولین کتابی که در این مسیر تحقیق خواندم صحیح بخاری چاپ سال ۱۳۵۷ بود که حاوی حدیثی در مورد غصب فدک و حدیث من مات و لم یعرف امام زمانه بود. بعدها قرآن را از تفسیر الدر المنثور مطالعه می‌کردم . همچنین از چند نفر در این مسیر کمک می‌گرفتم. دو روحانی یکی اهل چابهار و دیگری اهل نیکشهر، و همچنین یکی از مدرس‌های حوزه چابهار در این راه بسیار مرا کمک کرد.

من در سن چهارده سالگی به صورت کامل شیعه شدم و حق را می‌دانستم، و از ۱۴ سالگی تا ۱۷ سالگی در تقیه بودم. اما کم‌کم خانواده‌ام به این مطلب پی بردند و ازخانه بیرون رانده شدم.

داستان هم اینگونه بود که چند شب مانده بود به عاشورا خانواده من به یک عروسی فامیلی دعوت شده بودند. همه رفتند اما چون نزدیک شهادت امام حسین علیه السلام بود بنده نرفتم. وقتی که خانه را خلوت دیدم حس و حال خوبی به من دست داد و با خود گفتم چند رکعت نماز به روش شیعیان بخوانم. در همین حین یکی از افراد خانواده‌ام که گویا وسیله‌ای در خانه جا گذاشته بود، برای برداشتن آن به خانه برمی‌گردد و مرا در حال نماز خواندن به شیوه شیعیان می بیند و متوجه تشیع من میشوند . پس از آن من تا حد مرگ کتک خوردم و بعد از خانه بیرون رانده شدم. آن شب تا صبح در ساحل دریا بودم و موقع نماز صبح به مسجد جامع رفتم.

پس از آن ، ابتدا پیش یک مغازه‌دار کار می‌کردم. مدتی بعد توسط یکی از دوستان در سال ۱۳۹۲ طلبه شدم و به حوزه سفیران زاهدان رفتم. دو سال در آنجا تحصیل کردم. بعد از آن به مشهد رفتم و در یکی از حوزه‌های علمیه مشغول تحصیل شدم و مدتی است در یکی از مساجد آنجا به عنوان مربی فعالیت می‌کنم.

در آنجا خانواده تشکیل دادم و حدود سه سال است که ازدواج کرده‌ام.

و در آخر باید بگویم که خیلی دوست دارم در بحث شیعیان و اهل سنت بیشتر فعالیت کنم و بتوانم خدمتی انجام دهم تا همه را به راه حق و زیبا و مکتب حقیقی و زیبای اهل بیت دعوت کنم .