مهناز رئوفی

سیده مهناز رئوفی(زاده:۱۳۴۹ / شهرستان سنندج) یک مستبصر از فرقه ی بهائییت است. وی پس از سختی های فراوان به دین اسلام و مکتب حقه ی تشیع گروید.

او علت روی گردانی از بهائیت را وجود سوالات بی‌جواب از تعاریف بهائیت عنوان کرده‌است.وی در کتاب‌هایش به نقد بهائیت می‌پردازد.

مهناز رئوفى متولد ۱۳۴۹ در سنندج است. از سادات طباطبايى است ولى به واسطه اين كه پدرش بهايى بود او نيز بهايى ماند. مى گويد اگرچه اجداد او از مسلمانان سرشناس و صاحب احترام و معتمد بودند و هم اكنون آرامگاه هاى آنان مورد تكريم مسلمانان است ولى پدربزرگ هاى او به مسلك بهائيت درآمدند. او، برادرانش، همسر برادران و خواهرانش از اعضاى فعال تشكيلات بهائيان بودند به شكلى كه برادران او هم اكنون نيز از سران بهائيت در ايران محسوب مى شوند.رئوفى اسلام آوردنش را تنها خواست و لطف خدا مى داند و وقتى از اين مسئله سخن به ميان مى آورد احساسات و شوق كاملاً بر بيانش غالب مى شود اگرچه به اين واسطه هزينه سنگينى را نيز پرداخت كرده است. او مى گويد: اگرچه فردى بسيار عاطفى و وابسته به خانواده هستم ولى به واسطه خروج از بهائيت از خانواده طرد شدم و اجازه پيدا نكردم كه بعد از سالها خانواده ام را ملاقات كنم و پدرم هم در اين سالها از دنيا رفت و اين اتفاق نيز برايم خيلى سنگين بود. با اين حال او اين مسئله را به جان خريد و حاضر شد براى يافتن حقيقت هزينه آن را نيز پرداخت كند.

توجه شما را به یکی از مصاحبه های مهم با این بانوی آزاده در سال 1387 هجری شمسی جلب می نماییم:

*اجازه بدهيد ابتداى مصاحبه را با يك تاريخچه مختصر از فرقه بهائيت آغاز كنيم.
پيدايش بهائيت از سال ۱۲۶۰ با ادعاى جوانى به نام سيدعلى محمد كه خود را ملقب به «باب» كرد آغاز شده است. سيدعلى محمد باب ابتدا ادعاى مهدويت و سپس ادعاى خدايى نمود. اين شخص بعد از ۹ سال كه توانست پيروانى را براى خود دست و پا كند، توسط اميركبير در تبريز اعدام شد. ميرزا حسينعلى نورى از پيروان باب بود كه پس از اعدام وى ادعاى «من يظهر اللهى» كرد و گفت كه باب مبشر من بوده و من مهدى موعود هستم و به اين شكل ادعاى مهدويت نمود و خودش را بهاءالله و پيروانش را بهايى ناميد. بعد از بهاء، پسرش به نام عباس افندى كه خودش را «عبدالبهاء» يعنى بنده بهاء ناميد جانشين وى گرديد و پس از او نيز شوقى افندى كه نوه دخترى عبدالبهاء بود اداره امور بهائيان را برعهده گرفت. پس از اين سه نفر و تا امروز زعامت بهائيان برعهده «بيت العدل» است. «بيت العدل» مركزيتى متشكل از ۹ نفر است كه توسط شوقى افندى تشكيل شد چرا كه او صاحب فرزندى نشد تا رهبرى بهائيان را برعهده بگيرد. تمام دستورات ادارى و حقوقى و در كل تمام مسائل بهائيان از «بيت العدل» صادر مى شود و همه بهائيان تابع محض اين ۹ نفر هستند. بهائيان اين ۹ نفر را مصون از هرگونه خطا مى پندارند و جمع آنها را (نه تك تك) برى از هر اشتباهى مى دانند.
*يعنى معتقدند اين ۹ نفر معصوم هستند ؟
مى گويند كه اين عده ملهم به الهامات غيبيه هستند و عصمت دارند و هر دستورى كه از سوى آنها صادر شود از طرف خداست و بايد بدون چون و چرا انجام داد.
*اين عده چگونه انتخاب مى شوند؟
توسط خود بهايى ها انتخاب مى شوند.
*بيت العدل در كجا قرار دارد ؟
در اسرائيل. خود بهاء هم در اسرائيل فوت كرد و جالب است بدانيد كه او مى گفت كه قبله بهائيان من هستم و بايد به طرف من نماز بخوانيد و طبعاً وقتى هم كه فوت كرد قبرش در اسرائيل بود و الآن قبله همه بهائيان به طرف اسرائيل است.
*وقتى بهاء زنده بود چطور به طرف او نماز خوانده مى شد ؟
اين جزو سؤال هاى پاسخ داده نشده است كه چطور مى شود رو به يك انسان زنده نماز خواند يا اين كه خودش چطور نماز مى خوانده است! او ادعاى خدايى داشت ولى در برخى متون از خدا استمداد مى كرد. وقتى از او دليل اين مسئله را مى پرسيدند كه چرا تناقض گويى مى كنى مى گفت كه شما غافل هستيد ظاهر من باطن مرا مى خواند و باطنم ظاهرم را!
*رابطه اين فرقه با رژيم صهيونيستى به چه شكل است ؟
طبعاً «بيت العدل» به عنوان مهمترين و مركزيت اين فرقه در اسرائیل است و فعاليت هاى گسترده اى داشته و به لحاظ اقتصادى منافع زيادى دارد.
*چطور ؟
به خاطر اين كه مقبره بهاء آنجاست، بهايى ها دسته دسته به آنجا مى روند و آنجا به حالت يك مكان توريستى درآمده است و طبعاً درآمد مناسبى هم دارد. ضمن اين كه خود بهايى ها هر ۱۹ روز يكبار با بهانه هاى مختلف پول جمع مى كنند و به اسرائيل مى فرستند. به غير از اين «بيت العدل» از دادن ماليات به دولت اسرائيل معاف است كه اين خود جاى سؤال دارد. ضمن اين كه اعضاى «بيت العدل» در سال يك يا دو بار با رئيس جمهور اسرائيل ديدار مى كنند. البته اين ملاقات آشكار آنهاست و طبعاً ملاقات هاى غيرآشكار هم زياد اتفاق مى افتد. بايد عرض كنم منافع صهيونيست ها با بهائيان مشترك است و آن از بين بردن اسلام است.
*چرا بهاء از همان ابتدا ادعاى اولوهيت نكرد و ابتدا گفت من مهدى موعود هستم و سپس ادعاى خدايى كرد ؟
اصلاً قبل از ادعاى بهاء ، باب چنين ادعايى داشت و بهاء پيرو باب بود و در اين مورد سكوت كرده بود. پس از اعدام باب عده اى ادعاى «من يظهر اللهى» كردند و گفتند كه باب ظهور آنها را بشارت داده است، بهاء هم گفت كه من در زندان بودم كه يك مرتبه به ذهنم رسيد و به من الهام شد و متوجه شدم كه من پيغمبر بودم و خبر نداشتم!
*پيش زمينه چنين ادعايى از جانب بهاء چه بوده است ؟
دال گوركى سفير كبير روسيه در ايران با بهاء ارتباط تنگاتنگ داشته و هر وقت او دچار مشكلى مى شده هميشه روسها و انگليس ها وارد صحنه مى شدند و او را از مخمصه نجات مى دادند و اين مسئله كاملاً آشكار بوده و پنهانى نيست كما اين كه در تاريخ آمده زمانى كه به واسطه طرح ترورى كه بهائيان براى ناصرالدين شاه ريخته بودند و به دليل عدم توفيق عمليات ترور، بهاء به دليل حمايتى كه سفارت روسيه در تهران از او داشت از اعدام و مجازات جان سالم به در برد.
از طرف ديگر با دقت در تعاليم و اصول اين فرقه ما متوجه مى شويم كه اين فرقه كاملاً ساخته و پرداخته شده و هدفى خاص را دنبال مى كند. با اين پيش زمينه كاملاً مى شود فهميد كه در اينجا كار، كار سياست بوده است كما اين كه اسناد آن نيز به وفور در تاريخ وجود دارد و بايد به اين نكته نيز توجه كرد كه استعمارگران، بهائيت را براى انحراف در شيعه و وهابيت را براى انحراف در اهل سنت ايجاد كردند.
حتماً شنيده ايد كه عبدالبهاء به واسطه خدماتش به انگليس از اين كشور لقب «سر» دريافت كرد.
او در كتابش مى نويسد كه آمدن من به ايران سبب الفت ايران و انگليس است و نتيجه به درجه اى مى رسد كه بزودى افراد ايران جان خود را براى انگليس فدا مى كنند. ضمن اين كه نخستين كميسر عالى فلسطين در زمان قيموميت انگليس به پاس قدردانى از خدمات بهائيان در دوران جنگ جهانى اول نشان «شهسوار طريقت امپراتورى بريتانيا» را به عباس افندى (عبدالبهاء) اعطا كرد.
*رابطه بابيت با بهائيت چگونه است ؟
ابتدا من يك پيشنهادى مى دهم كه شما يك سؤالى را براى بهائيان مطرح كنيد. قطعاً اين سؤال باعث به فكر افتادن اشخاص بى غرض مى شود كه گول بهائيت را خورده اند و آن اين كه اگر باب آمد كه فقط بهاء را بشارت دهد پس چطور انبوهى از تعاليم را با خود آورد كه به هيچ كدام هم عمل نشد.
*چطور؟
چون قبل از اجرايى شدن آن باب اعدام شد و بهاء پس از باب تعاليم جديدى را آورد و تمام تعاليم باب را به دريا ريخت و اين مسئله در آثار بهائيان وجود دارد.
البته يك سرى متون از باب وجود دارد كه نشانگر اين است كه باب اختلال عقلى داشته است. اين هم در دسترس همه بهائيان نيست مگر اين كه شخصى جست و جوگر باشد و آن را پيدا كند و به فارسى ترجمه كند و تازه متوجه خواهد شد كه متوجه معنى متن نمى شود.
*يعنى متون باب قابل ترجمه نيست ؟
اصلاً صرف و نحو بشدت در آن خدشه دار است. وقتى هم از او پرسيدند كه چرا در نوشته هايت قواعد ابتدايى را رعايت نمى كنيد در جواب گفته بود كه صرف و نحو را من ابداع مى كنم و اين صرف و نحو موجود درست نيست! و آنچه من مى گويم درست است. يا احكام عجيب و غريبى كه در بابيت وجود دارد. مثل اين كه اگر زنى از همسر خود بچه دار نشد مى تواند از مرد ديگرى بچه دار شود و احكام بسيار چندش آور ديگرى كه باب آورد يا اين كه مى گويد همه كتاب ها غير از كتاب باب بايد سوزانده شود يا همه اماكن مذهبى حتى مسجدالحرام بايد تخريب شود و تنها ساختمان و آرامگاه او سالم بماند.
اينها هيچكدام عملى نشد و قرار هم نبود عملى شود. وقتى از بهائيان مى پرسيد كه اين احكام چرا اينطور است و چرا برخى از آنها حتى قابل فهم نيست مى گويند كه ما كه بابى نيستيم.
*مگر باب را قبول ندارند ؟
خودشان مى گويند باب بشارت دهنده بهاء بوده است و باب را به عنوان يك مظهر مقدسه و كسى كه ظهور كرده قبول دارند ولى بلافاصله وقتى از احكام ديوانه وار باب سخن به ميان مى آيد آنها مى گويند كه ما بابى نيستيم.
*يعنى تناقض وجود دارد ؟
بله. اين تناقض است چون منشأ بهائيت از بابيت بوده است.
يكى از بحث هايى كه در مورد بهائيت مطرح مى شود ازدواج با محارم است. در اين مورد توضيح دهيد
اين مسئله در احكام بهائيت به شكلى وجود دارد. بهاير در كتاب اقدس در مورد ازدواج اين طور مى گويد كه ازدواج با زن پدر حرام است و در اين بحث موارد ديگرى را نام نبرده است و اين مسئله باعث سؤال مى شود.
*جواب آنها چيست ؟
مى گويند موارد ديگر در اسلام آمده است و نيازى به اشاره مجدد نبوده است! در صورتى كه نام زن پدر هم به عنوان كسى كه نمى توان با آن ازدواج كرد در اسلام آمده است پس چرا فقط به اين مورد اشاره شده است كه اين سؤالى است كه آنها نمى توانند جواب دهند.
شيرين عبادى اخيراً گفته كه نبايد بهايى ها تحت فشار باشند چرا كه آنها مسلمان هستند. اين عمدى كه وجود دارد تا بهائيت را شاخه اى از اسلام بنامند در چيست
قطعاً اينها به هيچ عنوان مسلمان نيستند و اساساً قائل به منسوخ شدن اسلام و ظهور دين بهائيت هستند. آنها اين را مى گويند. ضمن اينكه آنها براى بهاء شأنيت خدايى قائل هستند و مى گويند كه خدا در شخص بهاء متجلى شده است و الآن هم روح بهاء را مى پرستند. از طرف ديگر از آنجايى كه بهاء خود را مهدى موعود ناميد از اين طريق آنها خودشان را به اسلام مى چسبانند.‎
طبعاً وقتى ادعاى خدايى مى كند اين مسئله هم از بين مى رود. منظور من اين است كه عمد و علت مطرح كردن چنين مسائلى چيست
شگرد آنها اين است. هر كجا كه باشند مى گويند ما از شما هستيم. در مواجهه با مسيحى ها نيز همين را مطرح مى كنند و مى گويند ما هم مثل شما يك دين هستيم. روش تبليغى آنها اين طور است.
*بهائيت يك مشكل ويژه با تشيع دارد. علت آن چيست؟
همان طور كه عرض كردم اينها هميشه سعى داشته اند كه اگر با هر مذهب يا دينى روبه رو شدند خودشان را نزديك به آن دين يا مذهب معرفى كنند. در مورد تشيع هم همين مسئله صادق است و آنها سعى مى كنند در ظاهر اين طور وانمود كنند در صورتى كه خود بهاء از «شيعه» به عنوان «شنيعه» ياد مى كرد و بشدت از علما و روحانيون شيعه تنفر داشت و در ذهن خود به دنبال راهى براى نابودى آنها مى گشت. اساساً بهائيت با دو مسئله در شيعه بشدت مشكل دارد: يكى روحانيت و ديگرى عاشورا.
*چرا عاشورا ؟
آنها هم مى دانند كه همه چيز تشيع از عاشوراست. امام هم فرمود ما هرچه داريم از محرم و صفر است. اينها هم اين مسئله را درك كرده اند كه استحكام اسلام و تشيع از عاشوراست. آنها مى خواهند كه اسلام نباشد ولى از آنجايى كه اينها چندين چهره دارند حتى براى امام حسين (علیه السلام) هم زيارتنامه مخصوصى نوشته اند تا بگويند كه اسلام را قبول دارند. من خودم بهايى بودم و مى دانم كه اين زيارتنامه هيچگاه خوانده نمى شود و به آن اعتنايى نمى گردد. ضمن اينكه بهائيان هر سال در روز اول و دوم محرم به مناسبت روز تولد بهاء و باب جشن مى گيرند. وقتى از آنها سؤال مى كنيد كه چرا ايام شهادت امام حسين را جشن مى گيريد مى گويند كه اسلام ديگر منسوخ شده است. يعنى از يك سو براى امام حسين (علیه السلام) زيارتنامه دارند و از سوى ديگر اسلام را منسوخ شده مى دانند. اين تناقضات در بهائيت بسيار زياد است.
*شگردهاى جذب غير بهائيان توسط اين فرقه به چه شكل است ؟
شگرد آنها شست وشوى مغزى افراد است. ابتدا سعى مى كنند تمام معتقدات فرد را از او بگيرند و ايمانش را سست كنند و پس از آن مى گويند كه حالا هر چه اعتقاد داشتى از خود بيرون كن و آماده پذيرش بهائيت شو. بعد از جاهايى شروع مى كنند كه طرف را علاقه مند كنند. مى گويند ما به تساوى زن و مرد معتقديم، صلح، وحدت بشريت و.‎ از اعتقادات ماست و براى آن تلاش مى كنيم. يعنى سعى مى كنند با سفسطه افرادى را كه آگاهى درستى از اسلام ندارند از اسلام زده كنند و سپس با شعارهاى زيبا او را جذب نمايند.
*الآن تعداد بهائيان چقدر است ؟
يكى از دستورات اينها به پيروان خود اين است كه سعى مى كنند تا آنجايى كه ممكن است در شهرها و كشورهاى مختلف پخش شوند تا حضور خود را در همه جا گسترش دهند. در مورد تعدادشان هم بايد بگويم كه حدود ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر هستند كه در سراسر دنيا پخش شده اند. البته آمارى كه خودشان مى دهند بسيار غلوآميز است و مى گويند جمعيت شان حدود ۳۰۰ هزار نفر است كه اين طور نيست.
*بهائيان در مورد حرمت ورود به سياست هم گويا دستورى دارند‎؟
بله. در بهائيت ورود به سياست حرام است اما اين مسئله در ظاهر است و دقيقاً عكس آن عمل مى شود. شما مى دانيد كه بزرگان بهايى خود در مركز سياست بوده اند، عبدالبهاء با پادشاهان اروپايى و مقامات امريكايى ارتباط داشته و براى آنها الواحى صادر مى كرده كه در آن اينها را ستوده است. ژرژ پنجم و پادشاه عثمانى از جمله اين پادشاهان بوده اند. جالب است بدانيد عبدالبهاء در يكى از اين لوح ها دستور حمله به ايران را صادر كرده است و خطاب به يكى از پادشاهان انگليس گفته بود كه الآن موقعيت خوبى است كه به ايران حمله كنيد. به هرحال اينها نبايد در سياست دخالت كنند و اين مسئله جزو اصول آنهاست.
*علت آن چيست ؟
اينها بازى است. چطور اين حرمت در زمان پهلوى وجود نداشت و هويدا كه خود بهايى بود به نخست وزيرى رسيد يا اعضاى ساواك و يا دكتر ايادى بهايى مسلك كه پزشك مخصوص شاه بود. به محض پيروزى انقلاب اسلامى اين مسئله دوباره مطرح شد تا هيچ كمكى از سوى بهائيان به دولت صورت نگيرد. بهائيان در هيچ يك از پروژه هاى ملى يا مواردى كه منجر به ساختن كشور و يا پيشرفت آن باشد شركت نكرده و نمى كنند. هيچ كدام از آنها حتى در جنگ هم شركت نكردند و گفتند كه اجازه نداريم در سياست دخالت كنيم. اين بهانه اى است كه بهائيان هم كمكى به دولت نكنند و هم به اين واسطه جذب آن نشوند. ضمن اين كه دستور ديگرى هم در بهائيت وجود دارد مبنى بر اطاعت كامل از حكومت. يعنى هر بهايى در هر جايى كه هست بايد از حكومت آن اطاعت كامل داشته باشد. باز اين مسئله در ايران اتفاق نيفتاده و آنها به شكل مخفى و به شكل غيرقانونى فعاليت داشتند ولى بعد از اين كه حكومت با آنها برخورد كرد، تعهد دادند فعاليت نكنند و پايبند قانون باشند ولى الآن دوباره از سوى «بيت العدل» دستورى صادر شده كه داخل جامعه شويد و تبليغ علنى كنيد.
*از چه زمانى اين دستور صادر شده است ؟
همين چند سال اخير كه اتفاقاً الآن هم بشدت فعال شدند و در حال فعاليت هستند هم اكنون هر بهايى موظف است كه براى جذب ۳ الى ۵ خانوار از مسلمانان تلاش كند. همين سال گذشته هم دستور رسيد كه در انتخابات مجلس هم شركت كنيد و رأى بدهيد.
*چطور ؟
علتش اين است كه تا به اين شكل بتوانند جاى پايى در مجلس پيدا كنند و با ارتباط گرفتن با فلان نماينده مجلس و تلاش براى ساختن افكار او منافعى را كسب كنند. يعنى دستور اين بود كه با نمايندگان مجلس ارتباط بگيرند. آنها هم مى رفتند و با شگردهاى خاص مى گفتند كه ما بهايى هستيم و اجازه بدهيد عقايدمان را بگوييم سپس در مورد ما قضاوت كنيد.
*چقدر اين تبليغات آنها مؤثر بوده است؟
به هرحال اينها در فضاسازى مهارت خاصى دارند و سعى مى كنند فضاى ذهنى افراد را براى اهداف خود آماده كنند. اگر هم نتوانند اشخاص را بهايى كنند سعى مى كنند به شكلى چهره جمهورى اسلامى را در ذهن افراد خدشه دار كنند. يعنى مشكل آنها با جمهورى اسلامى است و در اين راه دست به هر تلاشى مى زنند.
*چرا فعاليت بهايى ها در سال هاى اخير شدت گرفته است ؟
اينها گمان مى كردند جمهورى اسلامى در حال سرنگونى است ولى ديدند كه قضيه چيز ديگرى شده است و به همين دليل ديدند كه اگر تلاش نكنند راه به جايى نخواهند برد. به اين شكل برخلاف نص صريح بهاءالله كه گفته بود بايد مطيع حكومت باشيد از جمهورى اسلامى اطاعت نمى كنند و حكومت هم مجبور شد تا به واسطه فعاليت هاى غيرقانونى كه داشتند سران آنها را در ايران دستگير نمايد.
*بهايى ها بيشتر در چه شغل هايى فعاليت دارند ؟
مشاغل آزاد دارند. مثلاً در عينك سازى، توليد پوشاك، فرش، كارهاى تأسيساتى و صنعتى و ‎… فعاليت مى كنند.
*يك روز كارى يك بهايى را چگونه توصيف مى كنيد ؟
بهائيان براى هر شخص بهايى از سن ۳ سالگى تا ايام پيرى برنامه دارند. گلشن توحيد نام مهدكودك هايى است كه بهائيان از ۳ سالگى وارد آن مى شوند و از همان ابتدا تعاليم بهائيت به آنها القا مى شود. اين تعاليم مبتنى بر پرستش بهاء و ايجاد رعب و وحشت در صورت سرپيچى از فرمان اوست. براى محصلان اول ابتدايى تا كلاس دوازدهم كلاس اخلاق گذاشته مى شود تا به اين شكل افكار غير بهائيت از ذهنشان زدوده شود. علاوه بر اين كلاسها ، افراد بايد هر ۱۹ روز يك بار در يك جلسه اجبارى شركت كنند كه در صورت عدم شركت در آن مجازات مى شوند. در طول اين فعاليت ها نيز مسئوليت هايى براى اين افراد تعريف مى شود كه بايد آن را انجام دهند. كلاس ديگرى كه تشكيل مى شود، كلاس «مفاوضات»است يا «ايقان»و.‎/‎/ . بعد از اتمام تحصيل دانشگاه هايى را مشخص مى كنند تا بهايى ها در آن تحصيل كنند. از طريق اينترنت با دانشگاه هاى امريكا ارتباط مى گيرند و امتحان مى دهند. جلسات ديگرى هم دارند مثل احتفالات كودكان، احتفالات نوجوانان و احتفالات جوانان. در اين كلاسها برنامه هايى دارند از جمله تفريحات و اردوهايى كه به شكل مختلط برگزار مى كنند و به اين شكل آنها را سرگرم مى كنند. به جز اين كميسيون هايى دارند كه بايد در آن شركت كنند و فعاليت هاى ديگرى كه دارند، بهايى ها در طول روز مرتباً سرگرم و درگير اين كلاسها هستند و طورى براى آنها برنامه ريزى شده كه حتى فرصت سرخاراندن هم نداشته باشند.
*يعنى اين يك شگرد است ؟
دقيقاً. در اين صورت هيچ كدام از افراد فرصت فكر كردن هم ندارند و به چيزى غير از بهائيت نمى توانند فكر كنند.
*شما چه مى كرديد ؟
من معلم مهدكودك و مسئول هيأت موسيقى بودم. ضمن اين كه نوازنده سنتور هم بودم و ۱۵ شاگرد هم داشتم كه نواختن اين ساز را تدريس مى كردم. با اين حال كلاسها و جلسات متعددى مى رفتيم و روزمان كاملاً پر بود.
*آيا با غيربهايى ها هم ارتباط داشتيد ؟
البته فرصتى براى اين كار نداشتيم مگر اين كه برنامه ريزى شده باشد. يعنى تشكيلات مى گفت كه مثلاً روى فلان شخص كار كنيد كه ما هم تحت نظر آنها اين كار را مى كرديم.
*با اين اوصاف روند برگشتن بهائيان از اين فرقه به چه شكل است ؟
خيلى زياد است. اين افراد فراوان هستند. الآن براى من نامه ها و ايميل هاى زيادى مى آيد كه مى گويند قصد داريم از بهائيت خارج شويم ولى جرأت ابراز آن را نداريم چون هر بهايى كه از اين مسلك برگردد از سوى خانواده و فاميل و تشكيلات كاملاً طرد مى شود و مورد غضب قرار مى گيرد.
*علت عمده اين بيزارى از بهائيت چيست ؟
سؤالات زياد، مجهولات و تناقضات.
*يعنى به اين سؤالات جواب داده نمى شود ؟
فقط سفسطه مى كنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مى شود.
*خود شما هم به اين واسطه مسلمان شديد ؟
بله. من از تناقضات فرار كردم. همه چيز تناقض داشت و در جواب اين تناقضات هم فقط سفسطه مى كنند. من گاهى با دوستانم صحبت مى كردم و در جواب سؤال آنها كه مى گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مى گفتم كه چرا سؤال نمى كنيد كه آنها مى گفتند كه سؤال مى كنيم ولى اينها جواب آن را نمى دانند. بعد مى گفتم كه با اين حساب چرا اينجا مانديد، مى گفتند كه بعداً جواب اين سؤال داده مى شود! و«بيت العدل» به آن جواب مى دهد.
*واقعاً جواب مى دهد ؟
اتفاقاً سفسطه گر واقعى آنها هستند. جواب آنها به گونه اى است كه هم كوتاه است و هم هزاران تفسير مى توان از آن داشت.
از مسلمان شدنتان مى گفتيد.‎
علاوه بر اين تناقضات در بهائيت خلأ معنوى و ايمانى خيلى ما را آزار مى داد و به اين دليل به سوى اسلام آمدم و چون احساس قرابت و دوستى شديدى نسبت به ائمه داشتم مشرف به تشيع شدم چرا كه ائمه منبع بسيار عظيمى براى پر كردن اين خلأ بودند. البته شيعه شدن من و شناخت اين منبع عظيم به واسطه مطالعه كتاب «على كيست» جناب كمپانى بوده است. اين كتاب بسيار روى من تأثير داشت و خواندن اين كتاب را به همه توصيه مى كنم.
*الآن چه مى كنيد ؟
پس از اسلام آوردنم براى نشان دادن چهره واقعى بهائيت تأليفاتى داشته ام و كتابهاى «چرا مسلمان شدم»، «نامه اى براى برادرم»، «مسلخ عشق»، «سايه شوم» و «فريب» را به چاپ رساندم.
گويا چند رمانى هم كه نوشته ايد به واسطه قالبى كه براى نوشته خود انتخاب كرديد سروصداى زيادى در محافل بهائيت به وجود آورده است.‎
ببينيد، چون چنين كتابهايى تا به حال سابقه چندانى نداشته است، غير از آيتى و مهتدى كه دوتن از بزرگان اين فرقه بودند و برگشتند و كتبى را در اين مورد تأليف كردند تقريباً كتابى در اين باره توسط بهايى هاى برگشته از بهائيت نوشته نشده و طبعاً كتابهاى من به اين واسطه حركت جديدى بود و براى آنها خيلى سنگين آمد. البته از طرف تشكيلات ابتدا خيلى روى من كار كردند و خيلى بحث مى كردند تا من را برگردانند. آنها ساعتها با من بحث مى كردند تا مسير مرا تغيير دهند كه اين روزها از روزهاى سخت زندگى من بود. آنها مرتب به من مى گفتند كه اگر برنگردى مشمول خشم و غضب الهى و نابود مى شوى كه الحمدالله نه تنها هيچ كدام از اين اتفاقات رخ نداد بلكه بعد از مسلمان شدنم هر روز در حال پيشرفت هستم.
چند كلمه مى گويم شما يك جمله درباره آن بگوييد ‎:

اسلام
بهترين مأمن قلوب.

تشيع
كاملترين مذهب الهى.

بهائيت
فرقه سياسى، استعمارى.

بهايى
انسان وابسته به تشكيلات كه ۲ چهره دارد؛ چهره ظاهرى آنها بسيار مظلوم، عاطفى، خوش برخورد، منصف، خدمتگزار و مفيد كه ناشى از تعليمات درازمدت تشكيلات بوده است و چهره باطنى آنها، گزارشگر، حيله گر، تلاشگر به علاوه كينه توزى عليه اسلام.

بدترين تعاليم بهائيت
آموزه هاى ضداسلامى و ضددينى.

بهترين راه مبارزه با بهائيت
پرداختن به آثار بهائيان و افشاى احكام ناقص آنها مثل حكم سارق كه مى گويند اگر شخصى ۳ بار دزدى كرد روى پيشانى او مهر بزنيد. حالا اگر فرض كنيم مهرى باشد كه تا آخر پاك نشود اگر سارق براى چهارمين بار دزدى كرد بايد با او چه كنند !

با كداميك از ائمه احساس قرابت بيشترى داريد
حضرت على ابن موسى الرضا (علیه السلام).

ادعيه مورد علاقه شما
بعد از دعاى كميل، صحيفه سجاديه.

بهترين روز سال
روزى كه درآن گناهى نكرده باشم.

سخت ترين روز براى شما
پس از مسلمان شدنم والدينم خيلى ناراحت شدند و من از ناراحتى آنها بسيار ناراحت شدم.

چه زمانى گريه كرديد
يك شب عاشورا دلم براى مادرم خيلى تنگ شده بود كه از اين دلتنگى به گريه افتادم.

آرزو
روزى برسد كه خانواده من متوجه شوند كه در اشتباه هستند.

خوشبختى
هميشه خوشبخت هستم چون به خدا ايمان دارم.

خاطره خوب
اولين سفرم به مكه مكرمه.

خاطره بد
شبهايى كه با مأموران تشكيلات بحث مى كردم.

حرف آخر.
اميدوارم كه روزى در راه افشاى فرقه بهائيت به فيض شهادت نائل شوم.

 

این بانوی آزاده مولف چند کتاب در رد بهائیت است که به شرح ذیل می باشد: