۱۵ سال تلاش و زحمت، یک روستای سنی را شیعه کرد…
حضرت آیت الله وحید خراسانی دامت برکاته:
در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر در خانه اش آمد و گفت: میرزا را کار دارم… مردم گفتند: میرزا برای مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و میگویی میرزا را کار دارم؟!
گفت: عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود… خبر به میرزای شیرازی رسید. ناگهان میرزا سر و پای برهنه دوید و طلبه را در آغوش گرفت…
دفتردار میرزا تعجب کرد. آن طلبه رفت. میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد…
گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟!
میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنی نشین رفت و گفت: بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول، سنی ها گفتند خوب است بدون پول است…
این طلبه از اول که قرآن یاد این بچه ها می داد، بذر محبت امیرالمؤمنین علیه السلام را در دل این بچه ها کاشت، این ها بزرگ که شدند، شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند…
دیری نگذشت که این دهات تمامأ شیعه شد. این طلبه ۱۵ سال شب ها بر در خانه ها می رفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد!
۱۵ سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند.
💠منبع: کتاب مصباح الهدی حضرت آیت
الله وحید خراسانی💠
دسامبر 3 2023
ثواب معرفی مکتب اهل بیت به مردم از منظر میرزای شیرازی
۱۵ سال تلاش و زحمت، یک روستای سنی را شیعه کرد…
حضرت آیت الله وحید خراسانی دامت برکاته:
در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر در خانه اش آمد و گفت: میرزا را کار دارم… مردم گفتند: میرزا برای مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و میگویی میرزا را کار دارم؟!
گفت: عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود… خبر به میرزای شیرازی رسید. ناگهان میرزا سر و پای برهنه دوید و طلبه را در آغوش گرفت…
دفتردار میرزا تعجب کرد. آن طلبه رفت. میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد…
گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟!
میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنی نشین رفت و گفت: بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول، سنی ها گفتند خوب است بدون پول است…
این طلبه از اول که قرآن یاد این بچه ها می داد، بذر محبت امیرالمؤمنین علیه السلام را در دل این بچه ها کاشت، این ها بزرگ که شدند، شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند…
دیری نگذشت که این دهات تمامأ شیعه شد. این طلبه ۱۵ سال شب ها بر در خانه ها می رفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد!
۱۵ سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند.
💠منبع: کتاب مصباح الهدی حضرت آیت
الله وحید خراسانی💠
By morteza • مجله مستبصرین 0