فضل الله مهتدی صبحی

داستان زندگی مرحوم مغفور آقای فضل الله مهتدی صبحی مستبصر و روی گردان از فرقه بهائیت

مرحوم فضل الله مهتدی معروف به صبحی یا فضل الله مهتدی صبحی در سال 1276 خورشیدی در شهر کاشان در خانواده ای بهائی مذهب دیده به جهان گشود.

 

پدرش محمد حسین در تهران پیشه بازرگانی داشت. صبحی شش ساله بود که پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند. این رخداد، برای او بسیار ناگوار بود. فضل‌الله و خواهرش با پدر و نامادری زندگی می‌کردند. صبحی در خاطرات کودکی‌اش می‌نویسد: هفته‌ای یک بار،‌ شب‌های آدینه به دیدن مادر می‌رفتیم. شب در آغوش مادر می‌خفتیم و مادر برای ما افسانه‌های شیرین می‌گفت.

 

وی شرح زندگی خود را در «کتاب صبحی» و «پیام پدر» نوشته‌است و چنان‌که خود شرح می‌دهد، سالیان درازی را در قفقاز، عشق‌آباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمده‌است. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول، برای دیدن عبدالبهاء از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت و کاتب عبدالبها شد. وی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شده و در آنجا قصه ظهر جمعه را اجرا می‌کرد. سنت قصه‌گویی برای کودکان توسط وی در ایران پایه‌ریزی شد.

 

وی اولین برای کودکان در رادیو  در ایران قصه می گفت، برنامه ‌قصه‌گویی ظهر جمعه‌ها به مدت ۲۲سال با صبحی در رادیو ملی ایران ادامه یافت. این برنامه با استقبال گسترده مردم روبرو شد. صبحی از شنوندگان خردسال می‌خواست تا قصه‌هایی را كه از بزرگترها شنیده بودند به صورت نامه برای او بفرستند. او این قصه‌ها را از سراسر ایران گردآوری می‌كرد و شایسته‌‌ترین روایت از هر قصه را بر‌می‌گزید و با زبانی روان و ساده، بازنویسی می‌نمود.

 

همانطور که اشاره شد او مسافرتهای زیادی رفته واز شخص عبدالبهاء تشویقنامه ها والواح زیادی دریافت نموده است. فضل الله کسی بود که در جوار عبدالبهاء به کتابت آنچه عبدالبهاء امر می کرد مشغول بود ویکی از مورد اعتمادترین وبهترین یاران عبدالبهاءبه قول خود او بوده است بهائیان او را کاتب وحی مینامیدند ودر نزد عموم بهائیان بی اندازه ارج وقرب داشت وهمه به مقام ومنصب وی غبطه میخوردند . او تمام مطالب محرمانه ای را که عبدالبهاء برای اشخاص میخواسته بنویسد از زبان خود او می شنیده و می نوشته وعلاوه بر این ها به تمام خصوصیات اخلاقی ومسائل شخصی عبدالبهاء آگاه بوده وبه نقاط ضعف آشکار ونهان او وسایر اعضاء خانواده اش بالاخص شوقی افندی (که بعد از عبدالبهاء زمام امور را به دست گرفته وجانشین او شد) واقف بوده است.

 

شوقی افندی نوه دختری عبدالبهاء که بهائیان اورا نیزهمچون عبدالبهاء در حد ائمه اطهار)علیهم السلام) و حتی برتر وبالاتر می پندارند واو را معصوم ومصون از خطا می دانند و در نهایت او را خدای خود خطاب می کنند.

او کسی است که صبحی در باره اش مسائل غیر اخلاقی وزشتی بیان می کند که در مقدمه کتابش نیز به آن اشاره شده است . برای صبحی از طرف عبد البهاء الواحی صادر شده که بد نیست قبل از مطالعه کتاب مروری بر آنها داشته باشیم . صبحی در صفحه 224 کتابش که بعد از این مقدمه مفصلاً و مشروحاً کل مطالب آن از دید خوانندگان خواهد گذشت نوشته است: و اما من در مقابل بیش از پیش بر راستی و درستی در کار و رعایت میل و خاطر او (( عبد البهاء )) افزودم و امور مرجوعه را چنان بخوبی انجام دادم که مکرر لسانا و قلباً اظهار خوشنودی کرد . از آن جمله در لوحی خطاب به ابوی این بنده کرده می گوید:

 

(( ای بنده بهاء سلیل جلیل به فوز عظیم رسید و به موهبت کبری نائل شد . عاکف کوی دوست گشت و مستفیظ از خوی او گردید در اینم انجمن حاظر گشت و به صوت حسن ترتیل آیات نمود هر شب جمع را مستغرق بحر منجات کرد و به آهنگ شور و شهناز به راز و نیاز آورد. شکر کن خدا را که چنین پسر روح پروری به تو داد و هم در لوح دیگر گوید (( جناب صبحی به خدمات مرجوعه مشغول و هذا من فضل ربنا الرحمن الرحیم )) و نیز در جای دیگر گوید (( جناب صبحی در حظور است و شب روز مشغول ، شکر کن خدا را به چنین موهبتی موفق شده است )) و نیز گوید جناب صبحی هر صبا صبوحی زند و به خدمت پردازد و در حق آن خاندان عون و عنایت طلبد . و امثال این الواح در مدح صبحی از طرف عبد البهاء زیاد صادر شده است سوال این است بهائیان عبد البهاء را مصون از هر خطا می دانند و او را صاحب کرامات و الهامات غیبیه می شمارد آیا از خود نمیپرسند عبد البهاء چگونه کسی را که بعد از مدتی از آنها جدا شده و علیه آنها کتابها خواهد نوشت و افراد زیادی را با آثار ماندنی خویش هدایت خواهد نمود و ممکن است برای ادای مطلب و اثبات حقیقت سخنانش به مدارک و اسنادی متوسل شده و حیثیت خانوادگی و اجتماعی این مدعیان را بر باد دهد ؟!!! آنچنان که او را مورد محبت قرار داده و به عنوان کاتب سایه به سایه می پذیرد . باید گفت عبد البهاء ملهم به الهامات غیبیه نبوده بلکه آنقدر از لحاظ روانشناسی و انسان شناسی هم ضعیف بوده که نمی توانسته او را با بسیاری از مسائل محرمانه درون تشکیلاتی و خانوادگی آگاهی نبخشد . مطالبی که صبحی در کتاب هایش آورده کاملاً بدون غرض شخصی و بسیار خواندنی و جذاب است . بعد از مطالعه این کتاب سئوالات زیادی در ذهن هر خواننده ایجاد میشود . او که مبلغ بزرگ این فرقه بوده به گونه ای از بهائیت بر میگردد و به اسلام و تشیع می گرود که با استدلالات بسیار ساده اما عمیق به اثبات حقانیت اسلام و بطالت بهائیت پرداخته و هر خواننده با بصیرت و غیر متعصبی را مقر و معترف به حقیقت کلام می کند و چه زیبا میگوید اگر بهائیای شعار سر دادند که تحری حقیقت کنید و بدون غرض و تعصب تحقیق کنید چرا کسانی را که تحری حقیقت میکنند و بدون تعصب به حقیقت که بطلان بهائیت است پی میبرند ، ترد کرده و حتی از مراوده با خانواده محروم میکنند . اگر این فرقه ادعا میکند که دین آزاد است بگزارد که افرادش بدون ترس و اجبار به هر راهی که معتقدند پای بند باشند کتابهای صبحی را بدون غرض و تعصب مطالعه کنید تا و را و از حقیقس که برایتان مکشوف میشود بهائیت را بشناسید و اگر از فریب خوردگانید به حقیقت نائل آمده رستگار شوید .

 

صبحی در «کتاب صبحی» (یا خاطرات زندگی) خود توجه ویژه‌ای به مباحث بنیادی و اعتقادی دارد که در تاریخچه پیدایش بهائیت و معتقدات بهائیان و چه در مبانی اعتقادی اسلامی، به تبیین و تشریح آنچه می‌دانسته پرداخته‌است. صبحی پس از گذشت بیست سال از انتشار «کتاب صبحی» در سال ۱۳۳۲، «پیام پدر» را منتشر کرد.

 

وی بطور رسمی با نوشتن دو کتاب مذکور از فرقه بهائیت تبری جست و آنها را به شکل قوی مورد نقد و بررسی قرار داد، افزون بر اینکه وی حافظ اسرار عبد البهاء شناخته می شد و بسیاری از اسرار او را می دانست.

او پس از جدایی از این فرقه ضاله با انواع تهدیدات و خطرهای جانی مواجه شد که از طرف سران این فرقه برای از بین بردن این سند زنده و گویای بهاییت اقدام کردند اما با تلاش فراوان و مبارزه ای نابرابر که برای ترور و دزدیدن و نقشه های بیرحمانه برای نابودی او کشیده شده بود توانست ترس را برطرف کرده و دست به قلم ببرد و برای هوشیاری و آگاه سازی جوانان این مرز و بوم که بهاییان در جهت صید آنها و جذب به بهاییت بودند ماهیت پلید بهاییت را بر روی کاغذ آورده و دو اثر ارزشمند کتاب صبحی و پیام پدر  را به رشته تحریر درآورد.

 

داستان استبصار وی:

وی پس از رفتن به حیفا و دیدار با عباس افندی نسبت به بهائیت دلسرد شد. خود او در این باره اینچنین می‌گوید:(1)

 

چون آنچه را از قبل شنیده و قطع کرده بودم ندیدم، کمی افسرده شدم و مثل اینکه نمی‌خواستم باور کنم عبدالبهاء این کس است.

 

صبحی از سوی عبدالبهاء مأمور تبلیغ بهائیت در ایران شد و از حیفا به ایران برگشت و در قزوین و تبریز و همدان به اینکار اشتغال یافت. چندی از ترک حیفا نگذشته بود که عبدالبهاء درگذشت و شوقی افندی برجای وی تکیه زد. این امر خوشایند صبحی نبود. چه، از گذشته از حرف و حدیثهایی که روی وصیتنامه منسوب به عباس افندی (مطرح شده از سوی شوقی و مادرش) برسر زبانها بود و همین امر به انشعابها و درگیریهای تازه‌ای میان بهائیان انجامید. (2)

 

در این باره می‌گوید:

 

از قزوین به طهران آمدم، اما این بار حالم دگرگون بود. آن جوش و خروش سابق و شور پیشین را نداشتم. قدری معتدل شده بودم. لوح احمد را نمی‌خواندم و گرد نماز نمی‌گردیدم و در محافل احبا جز به حکم اجبار نمی‌رفتم. (3)

 

در این اثنا او با عبدالحسین آیتی که از بهائیت به تشیع برگشته بود ملاقات داشت واین امر بر روند دوری وی از بهائیت شدت و سرعت بخشید. سرانجام محفل بهائیت ایران در ۱۳۰۷ حکم طرد و تکفیر وی را صادر کرد.

 

شوقی افندی در قرن بدیع از صبحی با عنوان «امین سرّ سابق» عباس افندی یاد می‌کند که همچون کاتب وحی بهاء و برخی از منشیان و مترجمان عباس افندی از اطاعت رهبر بعدی بهائیت، تمرد جسته است.(4)

 

 

 

مهتدی سرانجام در آبان ۱۳۴۱ در تهران بر اثر سرطان حنجره در گذشت و در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد.

 

بر سنگ قبر او، این عبارات به چشم می‌خورد:

 

یا علی، قصه گوی شهر شما، بشنو از نی چون حکایت می‌کند، از جدائی‌ها شکایت می‌کند، آرامگاه ابدی شادروان فضل‌الله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیده دم یک روز خزانی، داستان زندگیش به پایان رسید.

 

این عبارت را صبحی مهتدی همیشه در آغاز داستانهایش در رادیو می‌خواند.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

 

تالیفات مرحوم صبحی:

کتاب خاطرات صبحي که در سال 1312 شمسي به چاپ رسيد

افسانه‏ ها در دو جلد به سال 1324 و 1325

داستان‏ هاي ملل در سال 1327

حاج ملا زنفسعلي در سال 1326

افسانه ‏هاي کهن در دو جلد به سال 1328 و 1331

دژپوش ربا در سال 1330

داستان هاي ديوان بلخ در 1331

افسانه‏ هاي باستاني ايران و مجاور در سال 1332

افسانه‏ هاي بو علي سينا در سال 1333

پيام پدر در سال 1335

عمو نوروز در سال 1339 که نوشت و تا امروز هر کدام چند نوبت به چاپ رسيده حتي به زبان‏ هاي آلماني، چکي و روسي ترجمه شده است.

 

 

پاورقی:

 

(1) فضل‌الله مهتدی، به اهتمام علی امیر مستوفیان. خاطرات انحطاط و سقوط.

 

(2) تاریخ معاصر ایران ص 48

 

(3) تاریخ معاصر ایران ص 252

 

(4) شوقی افندی. قرن بدیع. جلد ۴ صفحه ۱۶