بعد از تحقیقات زیاد و دعاهای فراوان ، من به ولایت امام علی (ع) ، آفتاب اسلام و وارث حقیقی پیامبر اسلام که توسط خداوند انتخاب شده است و همه ما موظف به دوست داشتن و پیروی از ایشان هستیم شهادت دادم.
من در جمهوری چک به دنیا آمده و در کلیسای کاتولیک تعمید داده شدم.خانواده ام خیلی مذهبی نبودند.ما به خدا اعتقاد داشتیم اما هیچگاه عبادت نمیکردیم. وقتی چهارده ساله بودم مادرم را از دست دادم. در هجده سالگی ازدواج کردم و یک پسر از آن ادواج دارم. اما به خاطر سن کمم, ازدواج خوبی از آب درنیامد.
پدرم تمام تلاشش را میکرد تا مرا خوب تربیت کند. بعد از مرگ مادرم او اسیر الکل شد. میخواستم او را تغییر بدهم اما نمیتوانستم. بااینکه پدرم را خیلی دوست داشتم و میدانستم او هم من و پسرم را عاشقانه میپرستد همیشه باهم در حال جر و بحثهای داغ بودیم.
روزی جسد پدرم را در خانهاش پیدا کردم و آن روز از نظر عاطفی شکست سنگینی خوردم. قلبم چند تکه شده بود و از خدا میخواستم مرا هم از این دنیا ببرد. با اینکه متاهل بودم هیچ حمایتی از جانب همسرم دریافت نکردم.
مدتی نگذشت که از یکدیگر طلاق گرفتیم و او ما را به حال خودمان رها کرد. ما به یک موسسه مسیحی حمایت از زنان نقل مکان کردیم. تنهایی باعث میشد به دعا رو آورده و هر شب با خدا مناجات میکردم. زانو میزدم و دعاهایی که در کودکی در کلیسا یاد گرفته بودم را تلاوت میکردم. اگرچه حس میکردم دعاهایم چیزی کم دارد که هیچگاه اجابت نمیشود.
برای عربهای مسلمان کار میکردم و چیزهای زیادی از سنتهای خوبشان یاد گرفتم که در سبک زندگی خشن و سرد اروپایی یافت نمیشد. شروع به یادگیری اسلام کردم زیرا برایم خیلی عجیب و تازه جلوه میکرد. اولین قرآنم را دریافت کردم و به لطف خدا با یک تازه مسلمان مهربان آشنا شدم که اسلام را با جزییات برایم تشریح میکرد.
خیلی زود بعد از آغاز مطالعاتم شهادتین را گفتم و مسلمان شدم. قرآن میخواندم و خوشحال بودم که توانستهام حقیقت را پیدا کنم. در مدت تحقیقاتم به مطالعه کتاب مقدس هم پرداختم و خیلی خوشحال کننده بود که ما هنوز میتوانیم حقایقی پیرامون اسلام و آخرین پیامبر در آن بیابیم.
اسلام چیزی بود که تمام طول عمر دنبالش بودم و برای من حقیقتا راه یک زندگی درست بود. به پسرم در مورد خدا مطالبی را آموزش میدادم و او هم به تمام چیزهایی که برایش میگفتم ایمان ٱورده و قبول میکرد. احساس کردم ما تنها نیستیم و خدا همراه ماست. سالهایی که تنها بودم به من کمک کرد عقایدم را ساخته و خودم را قویتر کنم.
یاد گرفتم از تمام چیزهایی که مرا آزار میدهد راضی باشم زیرا خواست خدا بوده و برای یک هدفی است. شروع کردم به مطالعه پیرامون مذاهب دیگر در اسلام، چون سعی میکردم راه درست را پیدا کنم، بخشیهایی از تاریخ رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خانواده ایشان مطالعه میکردم و واقعا مرا ناراحت میکرد.
احادیثی که در گذشته برای بردن یاد اهل بیت از دل مردم جعل شده بود را شناختم و متوجه شدم که تاریخ را همیشه فاتحان مینویسند.حقایق در مورد زندگی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وقایع پس از رحلت ایشان، برای کسی که اهل تحقیق باشد موجود است. حقایق راجع به علم و بزرگی علی علیه السلام و اهمیت پیروی از اهل بیت علیه السلام موجود است.
دوست داشتم شخصا روی سوالاتی که قرائت اهل تسنن از اسلام قادر به پاسخگویی نبود فکر کنم. مثل:چرا نوه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسین علیه السلام قهرمان بزرگ اسلام باید نادیده گرفته شود؟ چرا ما نمیتوانیم احادیث و تعلیمات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) برترین بانوی دنیا را داشته باشیم؟چرا ما در مورد فرزندان علی و فاطمه که جان خود را در راه خدا فدا کردند در مسجدهایمان خطبهای نمیشنویم؟ چرا شیعیان همیشه مورد توهین قرار میگیرند؟ چرا حضرت علی (علیه اسلام) به تنهایی بدن مبارک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را غسل و دفن کرد؟
کاسه صبرم لبریز شد و احساس کردم باید هر چه سریعتر از راه صحیح پیروی کنم. بعد از تحقیقات زیاد و دعاهای فراوان, به ولایت امام علی (علیه السلام )، آفتاب اسلام و وارث حقیقی پیامبر اسلام که توسط خداوند انتخاب شده است و همه ما موظف به دوست داشتن و پیروی از ایشان هستیم شهادت دادم.
کدام داستان دلپذیرتر از داستان مردی است که زندگیاش را وقف خدا و گسترش دین خدا و هدایت پیروانش به سوی راه درست کرد و در این اثنا از کمک به افرادی در قدرت بودند هم سر باز نزد؟ صادقانه میگویم ،در حال حاضر دنیا نیازمند شناختن شخصیت این مرد بزرگ است و باید زندگی و شخصیت ایشان به عنوان الگو مطرح باشد.
رهیافته
ژانویه 9 2024
از شکست در زندگی تا هدایت و موفقیت
بعد از تحقیقات زیاد و دعاهای فراوان ، من به ولایت امام علی (ع) ، آفتاب اسلام و وارث حقیقی پیامبر اسلام که توسط خداوند انتخاب شده است و همه ما موظف به دوست داشتن و پیروی از ایشان هستیم شهادت دادم.
من در جمهوری چک به دنیا آمده و در کلیسای کاتولیک تعمید داده شدم.خانواده ام خیلی مذهبی نبودند.ما به خدا اعتقاد داشتیم اما هیچگاه عبادت نمیکردیم. وقتی چهارده ساله بودم مادرم را از دست دادم. در هجده سالگی ازدواج کردم و یک پسر از آن ادواج دارم. اما به خاطر سن کمم, ازدواج خوبی از آب درنیامد.
پدرم تمام تلاشش را میکرد تا مرا خوب تربیت کند. بعد از مرگ مادرم او اسیر الکل شد. میخواستم او را تغییر بدهم اما نمیتوانستم. بااینکه پدرم را خیلی دوست داشتم و میدانستم او هم من و پسرم را عاشقانه میپرستد همیشه باهم در حال جر و بحثهای داغ بودیم.
روزی جسد پدرم را در خانهاش پیدا کردم و آن روز از نظر عاطفی شکست سنگینی خوردم. قلبم چند تکه شده بود و از خدا میخواستم مرا هم از این دنیا ببرد. با اینکه متاهل بودم هیچ حمایتی از جانب همسرم دریافت نکردم.
مدتی نگذشت که از یکدیگر طلاق گرفتیم و او ما را به حال خودمان رها کرد. ما به یک موسسه مسیحی حمایت از زنان نقل مکان کردیم. تنهایی باعث میشد به دعا رو آورده و هر شب با خدا مناجات میکردم. زانو میزدم و دعاهایی که در کودکی در کلیسا یاد گرفته بودم را تلاوت میکردم. اگرچه حس میکردم دعاهایم چیزی کم دارد که هیچگاه اجابت نمیشود.
برای عربهای مسلمان کار میکردم و چیزهای زیادی از سنتهای خوبشان یاد گرفتم که در سبک زندگی خشن و سرد اروپایی یافت نمیشد. شروع به یادگیری اسلام کردم زیرا برایم خیلی عجیب و تازه جلوه میکرد. اولین قرآنم را دریافت کردم و به لطف خدا با یک تازه مسلمان مهربان آشنا شدم که اسلام را با جزییات برایم تشریح میکرد.
خیلی زود بعد از آغاز مطالعاتم شهادتین را گفتم و مسلمان شدم. قرآن میخواندم و خوشحال بودم که توانستهام حقیقت را پیدا کنم. در مدت تحقیقاتم به مطالعه کتاب مقدس هم پرداختم و خیلی خوشحال کننده بود که ما هنوز میتوانیم حقایقی پیرامون اسلام و آخرین پیامبر در آن بیابیم.
اسلام چیزی بود که تمام طول عمر دنبالش بودم و برای من حقیقتا راه یک زندگی درست بود. به پسرم در مورد خدا مطالبی را آموزش میدادم و او هم به تمام چیزهایی که برایش میگفتم ایمان ٱورده و قبول میکرد. احساس کردم ما تنها نیستیم و خدا همراه ماست. سالهایی که تنها بودم به من کمک کرد عقایدم را ساخته و خودم را قویتر کنم.
یاد گرفتم از تمام چیزهایی که مرا آزار میدهد راضی باشم زیرا خواست خدا بوده و برای یک هدفی است. شروع کردم به مطالعه پیرامون مذاهب دیگر در اسلام، چون سعی میکردم راه درست را پیدا کنم، بخشیهایی از تاریخ رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خانواده ایشان مطالعه میکردم و واقعا مرا ناراحت میکرد.
احادیثی که در گذشته برای بردن یاد اهل بیت از دل مردم جعل شده بود را شناختم و متوجه شدم که تاریخ را همیشه فاتحان مینویسند.حقایق در مورد زندگی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و وقایع پس از رحلت ایشان، برای کسی که اهل تحقیق باشد موجود است. حقایق راجع به علم و بزرگی علی علیه السلام و اهمیت پیروی از اهل بیت علیه السلام موجود است.
دوست داشتم شخصا روی سوالاتی که قرائت اهل تسنن از اسلام قادر به پاسخگویی نبود فکر کنم. مثل:چرا نوه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام حسین علیه السلام قهرمان بزرگ اسلام باید نادیده گرفته شود؟ چرا ما نمیتوانیم احادیث و تعلیمات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) برترین بانوی دنیا را داشته باشیم؟چرا ما در مورد فرزندان علی و فاطمه که جان خود را در راه خدا فدا کردند در مسجدهایمان خطبهای نمیشنویم؟ چرا شیعیان همیشه مورد توهین قرار میگیرند؟ چرا حضرت علی (علیه اسلام) به تنهایی بدن مبارک رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را غسل و دفن کرد؟
کاسه صبرم لبریز شد و احساس کردم باید هر چه سریعتر از راه صحیح پیروی کنم. بعد از تحقیقات زیاد و دعاهای فراوان, به ولایت امام علی (علیه السلام )، آفتاب اسلام و وارث حقیقی پیامبر اسلام که توسط خداوند انتخاب شده است و همه ما موظف به دوست داشتن و پیروی از ایشان هستیم شهادت دادم.
کدام داستان دلپذیرتر از داستان مردی است که زندگیاش را وقف خدا و گسترش دین خدا و هدایت پیروانش به سوی راه درست کرد و در این اثنا از کمک به افرادی در قدرت بودند هم سر باز نزد؟ صادقانه میگویم ،در حال حاضر دنیا نیازمند شناختن شخصیت این مرد بزرگ است و باید زندگی و شخصیت ایشان به عنوان الگو مطرح باشد.
رهیافته
By morteza • داستان های استبصار 0 • Tags: اروپا, استبصار, الکل, امیرالمومنین, جمهوری چک, شیعه, قرآن, نجف