سید محمد تقی حسینی ورجانی

مرحوم استاد سید محمدتقی حسینی ورجانی کیست؟

برگرفته از وبلاگ شخصی ایشان و سایت قرآنیون با اندکی ویراستاری:

شاید خیلی ها این نام به گوششان نخورده باشد…. استاد سید محمدتقی حسینی ورجانی، مستبصر و هدایت یافته ای که پس از انحراف از تشیع به جریانات به اصطلاح قرآنی، به دامان تشیع بازگشت.

 

سید محمد تقی حسینی ورجانی در سال 1332 در روستای ورجان دیده به جهان گشود. ورجان از روستاهای اطراف قم بوده و در فاصله 20 کیلومتری این شهر قرار دارد. پدرش سید مصطفی يک كشاورز ساده و بسيار با تقوا بود. او می گوید: پدرم گر چه سواد نداشت ولي يك انسان صاف ، مخلص و مؤمن بود كه با كشاورزي زندگي خود را می گذراند.

سید محمد تقی اصالتا اهل جاسب قم بوده و نياكان او همگی از سادات ساکن جاسب بوده اند.

جاسب منطقه ایست که از چند روستا تشكيل شده و به این نام شهرت یافته است. این منطقه حدود 110 کیلومتر از قم فاصله دارد و امروزه از توابع استان مرکزی به شمار می آید. همچنین جاسب منطقه اي است كه بسیاری از سادات به آن مهاجرت کرده و در آنجا زیسته اند. شجره نامه ي آقای ورجانی هم از همین طریق، به فرزندان امام رضا و امام موسي کاظم عليهما السلام مي رسد. اما علت اینکه چرا پیشوند نام خانوادگی آنان حسینی است ونه رضوی یا موسوی، این است که چون جد پدرش، حاج سيد حسين نام داشته، خانواده او را بخاطر انتساب به ایشان حسینی می گفته اند.

آقای ورجانی می گوید که پدر وپدربزرگش تا مدت ها ساکن جاسب بوده اند اما پس از مدتی این منطقه را ترک کرده و به ورجان كه محل تولد اوست مهاجرت نموده اند. پدرش پس از مهاجرت در همان روستای ورجان ازدواج كرد و در همانجا ماندگار شد، ولي تمامی بستگان، نیاکان و پسرعموهايش در جاسب ماندگار شدند و آن منطقه را ترک نکردند.

سید محمد تقی در زندگینامه خود نوشته است: منطقه اي كه اجداد ما درآن ساکن بودند منطقه‌اي خوش آب و هوا و ييلاقي است که توسعه زيادي نیز نيافته. از نیاکان او كه در جاسب ساکن بوده اند كراماتي نیز نقل شده است. حتی بعضي  از ایشان روحاني بوده و مردم در امور دینی به آنان مراجعت داشته اند.

سید محمد تقی به دلیل جو مذهبی خانواده اش، از همان ابتدای کودکی به مسائل دینی خود پایبند بود و تکالیف دینی خود مانند نماز و روزه را به طور کامل اقامه می نمود. او به حدی پایبند به این مسائل  بود که حتی در ميان کودکان همسن خود نیز به تقوا شهرت یافته بود و درماه مبارک رمضان در مدرسه امام جماعت بچه ها می شد و به گفته خودش حدود 150نفر در مدرسه نماز را به امامت او می خواندند. همچنین فعالیت های فرهنگی زیادی در دو مسجد موجود در روستایشان به اتفاق دیگر کودکان داشته و در این امور همیشه سردمدار بوده است.

او به طلبگی نیز علاقه ی وافری داشت و مشتاق خواندن دروس حوزوی بود. او می گوید که علاقه اش به حوزه کاملا قلبي بوده و پدرش نیز علاقه داشت كه وی روحاني شود. بعلاوه اكثر افراد محل به پدرش توصيه مي كردند که چون پسر شما از كودكي زاهد و مؤمن و اهل  عبادت است، خوب است كه براي طلبگي به قم برود و درس بخواند.

به هر ترتیب سید محمد تقی دوران کودکی خود را در روستا گذراند و در آنجا تا شش كلاس ابتدايي درس خواند. همانطور که ذکر شد پدرش سواد نداشت و امكانات تحصيلی هم براي او مهيا نبود.

زندگی او بر همین منوال پیش می رفت تا خشکسالی شدیدی در روستای ورجان به وجود آمد و کشاورزی تمام مردم از جمله پدرش آسیب دید. به همین سبب بیش از پیش وضع مالی آن ها مضیق شد.

سید محمد تقی برای نجات از این پیشامد، به ناچار در سال 1345در حالی که سنش از 13 سال تجاوز نمی کرد، رهسپار تهران شد و ساکن آن دیار گشت.

او از مهاجرت به تهران ابتدائا بسیار ناراحت بود، چرا که هدف او رفتن به قم و ورود به حوزه علمیه بود،  ولي امكانات و شرایط برای تحقق آرزویش فراهم نبود و سن و سال کم او هم اقتضا نمي كرد كه در قم به تنهایی خانه اي تهيه كرده و مشغول تحصيل گردد.

در هر صورت او در منطقه “هفت چنار” تهران، در خياباني به نام حسام السلطنه كه امروزه به حسام الدين معروف می باشد، در مغازه ی لبنیاتی پسر عموي پدرش ، مشغول به کار شد. در طول مدت کار تمام فكر و ذكرش اين بود كه خداوند وسيله اي مهيا كند تا بتواند وارد حوزه شده و دروس حوزوی بخواند.

سید محمد تقی در روز های جمعه و تعطيلات به هيئت مي رفت و يا پاي منابر وعظ و خطابه می نشست و در سایر مراسم های مذهبی شرکت می جست. گاهی هم به مسجد می رفت و در نماز جماعت و محافل قرآنی شرکت می نمود. او در خاطرات خود این چنین می نویسد: در روزهاي تعطيل سعي داشتم آن خواستة قلبي خودم را كه هيئت، مسجد، قرآن و اين گونه كارها بود دنبال كنم. و پیوسته در نمازهايم دعا می کردم كه زمينه اي درست بشود تا بتوانم وارد حوزة علميه بشوم.

او اولین کتابی که خریداری کرد، “حلیه المتقینِ” علامة  مجلسی بود. وی سعی می کرد تا در ساعات فراغت در مغازه این کتاب گرانسنگ را مطالعه کند.

روزی از روزها سید محمدتقی در خيابان حسام السلطنه، در حال پیاده روی بود که تابلويي نظر او را به خود جلب کرد، روي آن تابلو نوشته شده بود: “حسينيه علمي حجت”.

پس از مشاهده آن تابلو به حسينيه رفت و در مورد آن پرس و جو كرد. وی متوجه شد که مسئول این حسینیه فردي است به نام حاج آقا محقق. او بی درنگ نزد ايشان رفت و پس از سلام و علیک از ایشان پرسید: من در تهران در اين محدوده مشغول به كار هستم و دوست دارم نصف روز بيايم و درس بخوانم، آیا این امر برای من ممکن است؟

آقای محقق در پاسخ گفت: اگر مي خواهي درس بخواني بايد كار را رها کنی. سید محمدتقی پرسید: پس براي امرار معاش چه كنم؟ در روستای ما خشکسالی شدیدی آمده است و من برای کار به تهران آمده ام و روزی فقط سه تومان مزد مي گیرم و به ناچار ماهانه نود تومان یعنی تمام حقوقم را به روستا برای خانواده ام می فرستم. آقاي محقق در پاسخ گفت: خدا بزرگ است، تو بيا درس بخوان و توکل کن.

سید محمدتقی پس از این صحبت سراسیمه به مغازه رفت و به پسرعمويش گفت: من مي خواهم درس بخوانم و دیگر تمایل ندارم در مغازه کار کنم. پسرعمويش بسیار متعجب شد و گفت: چرا می خواهی کار را کنار بگذاری؟ اگر مزد تو كم است آن را اضافه مي كنم. محمدتقی در پاسخ گفت: اين حرفها مطرح نيست و علاقه به درس مرا جذب كرده است .

او نهايتا كار را رها كرده و به حسينيه حجت در خیابان حسام السلطنه رفت و مشغول به درس خواندن شد.

از جمله اساتيد حسینیه ی حجت، آقاي شهسواري بود كه در آنجا کتبی مانند لمعه و مکاسب تدریس می کرد و القای درس اخلاق هم مي نمود. سید محمدتقی از همان ابتدا به ايشان ارادت خاصي داشت. به گفته او، آقای شهسواری مردي عالم، مؤمن و وارسته بود و نسبت به وی علاقه خاصی داشته است .

سید محمدتقی يك سال در اين مدرسه مشغول درس خواندن بود. پس از حدود دو ماه، پدر و مادرش فهميدند كه كار را رها كرده و به سراغ درس رفته است. آنها بسیار خوشحال شدند و به لطف خدا كم كم درآمد و كشاورزي در روستا هم بهتر شد و زمينه فراهم شد تا او به درسش ادامه دهد.

او پس از یک سال، براي ادامه تحصيل به قم مراجعت نمود. مدتي در قم و در منزلي استيجاري به تحصيلات خود ادامه داد. به گفتة خودش در خلال تحصيلات حوزوي مطالعات متفرقه بسياری نيز داشته است.

سرانجام پس از فارغ التحصیلی و اتمام دروس مقدمات و سطوح عالی، در سال های دهه ی 50 هجری شمسی در يكي از مساجد قم به عنوان امام جماعت انتخاب شد، همچنین پس از مدتی به عنوان امام جمعة روستای ورجان نیز منصوب شد. او می گوید: اين امور مقدمة آشنایی من با برخی از بازاريان قم و همچنين شناخت انديشة افرادی چون قلمداران یا همان فرقة ضالة قرآنیون گردید.

سید محمد تقی تمام كتاب هاي حیدر علی قلمداران و نقدهایی را که به كتاب هاي او نوشته شده بود، مطالعه می نمود و با اكثر مدرسين حوزه مطالب او را در ميان می گذاشت.

قلمداران کیست؟

حیدرعلی قلمداران قمی متولد سال 1292 و متوفای سال 1368 هجری شمسی، اهل روستای دیزیجان قم بوده و در قم سکونت داشته است.

وی از طرفداران جریان سلفی و انحرافی قرآنیون بوده است. به گواهی تاریخ، او هم عقیده با افرادی همچون محمد خالصی زاده و ابو الفضل برقعی بود. قلمداران مولف کتبی بر ضد باورهای شیعی بوده و حتی بر بعضی از افراد معروف مذهبی و سیاسی تاثیرات منفی فکری گذاشته بوده است.

قرآنیون چه کسانی هستند؟

قرآنیون نامی است که بر جریانی شبه اسلامی اطلاق شده که در مصر نشأت پیدا کرده و به طور محدود در داخل مصر و کم کم خارج از آن نیز طرفدارانی پیدا کرده است. قرآنیون نامی است که در اصل مخالفان آنان بر ایشان گذاشته اند؛ اما آنان ایرادی نمی بینند که به این نام خوانده شوند، بلکه به آن افتخار می کنند و بر خود «اهل قرآن» اطلاق می نمایند.

کم کم این تفکر در سایر بلاد اسلامی نیز منتشر گردید و در ایران نیز معدود طرفدارانی پیدا کرد.

قرآنیان عموماً خود را تنها «مسلمان» می‌نامند و از انتساب خود به سنی و شیعه اجتناب می‌کنند.

می توان منشأ فکری قرآنیان را به سخن تاریخی خلیفة ثانی نسبت داد. او در زمان احتضار پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگامی که طلب قلم و دوات نمودند تا وصیت کنند و مردم را از گمراهی نجات دهند، اجازة این کار را نداد و به پیامبر عظیم الشأن اسلام جسارت نمود و گفت که به خاطر بیماری هذیان می گوید! سپس گفت: حسبنا کتاب الله، قرآن برای ما کافیست.

و این جمله سبب گمراهی و دوری امت از ثقل اصغر یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) گردید و قرآنیون هم با این تفکر از سنت نبوی و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) دور شده و تنها قرآن را با عقل خود تفسیر می کنند و به ادعای خود فقط به قرآن عمل می نمایند و حال آنکه در قرآن کریم به صراحت این تفکر نفی شده است:

هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ

اوست آن که این کتاب را بر تو فرو فرستاد. بخشى از آن، آیاتى است با معانى استوار و روشن که بخش مرجع این کتاب است، و بخش دیگر آیاتى است که معناى استوار آنها با معانى نااستوار مشتبه مى شود. کسانى که در دل هایشان انحرافى هست، از قرآن آنچه را که مشتبه است دنبال مى کنند تا گمراهى مردم را طلب کنند و تا از این رهگذر بر خاستگاه احکام و معارف قرآن دست یابند، در حالی که تاویل آن را غیر از خدا و آنان که راسخ در علم هستند، کسی نمی داند. (آنان که راسخ در علم هستند، یک صفتی دارند که) «یقولون آمنا بالله کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولو الالباب»، صاحبان اندیشه و فکر و خرد که اهل معرفت هستند، درک او می رسد به اینجا. (سوره آل عمران/آیة7)

پس قرآن در کنار محکمات، متشابهاتی نیز دارد که فقط آن را خدا و راسخان در علم می دانند و یقینا کسی راسخ در علم خواهد بود که “ولیّ خدا” بوده تا تاویل آیات متشابه از جانب خداوند متعال بر او عرضه گردد و آن ها را برای مردم بیان نماید. اما این که راسخان در علم کیستند نیز در قرآن کریم آمده است:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛

بی‌گمان، خدا بر مؤمنان همی منّت نهاد؛ چون پیامبری از خودشان در میانشان برانگیخت که آیات خدا را برایشان می‌خواند، و پاکشان می‌گرداند و کتاب و حکمت به آنان می‌آموزد، گرچه پیش از آن در ژرفای گمراهی آشکارگری بودند.» (آل عمران، ۳)

طبیعی است که با استشهاد به این آیة کریمه، تعلیم آیات قرآن به مردم توسط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) انجام می شود و اساسا اگر نیاز به بیان قرآن و دین خدا توسط انبیاء نبود، ارسال رسل امری بیهوده می شد و امر بیهوده از خداوند حکیم دور است.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نیز برای دوام تبلیغ و ارشاد و بیان قرآن برای مردم، خلفای بر حقش که همان اهل بیت (علیهم السلام) هستند را به عنوان ثقل اصغر در کنار قرآن به یادگار گذاشت و به گواهی حدیث صحیح ثقلین تمسک به این دو با هم را سبب نجات عنوان فرمود که اخذ هر کدام به تنهائی سودی نداشته بلکه باعث گمراهی می گردد.

ادامه زندگینامه استاد حسینی ورجانی:

استاد ورجانی کم کم علاوه بر تدقق در آثار حیدر علی قلمداران، با خود او هم ارتباط بر قرار کرد و به او نزدیک شد.

وی در طی شش سال در کنار مبادرت به تحصیل دروس حوزوي با قلمداران نیز گهگاهی بحث و مناظره می کرد. ورجانی در خاطرات خود می نویسد: متاسفانه رفته رفته عقاید وی در من اثر گذاشت و موافق تفکرات او شدم و آن مخالفتي را كه با ایشان داشتم تبديل به دوستي و همراهی گردید .

سید محمدتقی در ادامة سیر اين انحرافات فکری، با ابو الفضل برقعي آشنا شد و كتاب هاي او و امثال او را نیز كه در مسير تفكر و مشي سلفي بودند مطالعه نمود و کار به جایی رسید که اکثر آثار صاحبان این گرایش فکری را مطالعه کرده بود.

سید محمدتقی با افزایش حجم مطالعه نسبت به کتب قرآنیون و دیگر کتب، بنیة علمی خود را تقویت کرده و بر تمام مبانی این تفکر انحرافی مسلط گردید.

او بعد از گذشت چند سال دیگر جزء این فرقة ضاله به حساب می آمد ولذا وی را از سمت امام جمعة ورجان عزل نمودند و پس از آن مدتی در همان ورجان خانه شد.

او خود را بعد از این حوادث خلع لباس روحانیت کرد و سپس عازم تهران شد.

وی در تهران با مصطفي حسيني طباطبايي آشنا شد و با او روابط صميمي پيدا كرد . مصطفی حسینی طباطبائی متولد سال 1314 هجری شمسی بوده و از طرفداران تفکر قرآنیان است. ورجانی سال ها با او نیز رفاقت داشت و با وی در مسائل علمي بحث و مناظره می نمود. حسینی طباطبایی در این مسیر توافقاتي با وي پیدا کرد و كتب جديد را به او معرفي مي نمود و مطالب جديد را كه به بازار مي آ‌مد به وی گزارش مي داد و در حقيقت كمك فكري براي طباطبایی بود و تاثیر زیادی در عقاید وی داشت. حتی خيلي از كتاب هايي كه حسینی طباطبایی خبر از چاپ آنها نداشت را به او معرفي مي كرد. هر زمان هم كه حسینی طباطبایی نبود، سید محمدتقی به جاي وي نماز جماعت را در میان همفکرانش اقامه می نمود و جلسات را اداره مي كرد. سید محمدتقی در رابطه با ارتباط خود با حسینی طباطبایی اینگونه می نویسد: اين ارتباط مدت‌ها طول كشيد و ما با یکدیگر 25 سال دوستي و رفاقت داشتيم.

سید محدتقی هرگز به ذهنش خطور نمی کرد که از عقايدي بازگردد كه چندین سالی بود به آن اعتقاد پیدا کرده بود. او با بسياري از افراد بحث و مناظره علمي مي كرد و هيچ گاه حاضر نبود كوتاه بيايد.پس ازمدتي با بعضي از افراد ومومن و اساتید عقیده حقة تشیع در تهران برخوردهايي پيدا كرد و رفته رفته اين فكر به ذهنش خطور كرد كه در افكار و آراء خود که تبدیل به تغییر کامل عقیده در وی شده بود، بازنگری كند.

استاد ورجانی ضمن بحث های اعتقادی كه با بعضي از دوستان خوش عقیده اش داشت، كم كم به خیلی از عقاید باطل خود پی برد و به درستی افكار گذشتة خود یقین پیدا کرد و اين لطف خدا بود که شامل حال او شد.

در نهایت اساتید مومن تهران، مطالبی را از کتب مختلف مانند کتاب الغارات به او عرضه کردند که باعث جرقة هدایت در دل او گشت.

استاد ورجانی به دنبال تحقيقات و جریاناتی مفصل رفته رفته با حسینی طباطبائي اختلاف پيدا كرد و در نقد مطالب او جزواتي نوشت.

همچنین از او منقول است که پس از رسیدن به نتایج نهایی علمی در اثبات حقانیت مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، دو رویای صادقه دید و آنها را به عنوان مبشّر به فال نیک گرفت و اطمینان قلبی پیدا نمود.

سید محمد تقی ورجانی در خاطرات خود می نویسد: من نزديك 30 سال با آقایان قلمداران و برقعي و طباطبايي زندگی کرده ام و كاملا با افكار و آثار این افراد آشنا هستم و به دلیل اینکه خودم سال ها با آنها همراه بوده‌ام و بعد از آن متحول شده ام، مطالبي را كه عرض مي كنم كاملا با دليل و برهان است و اگر كسي طالب باشد مي توانم كتاب هاي مربوطه را ارائه داده و آماده ام تا به شبهات و سوالات در اين حیطه را پاسخ بدهم. اميدوارم خداوند توفيق دهد تا بتوانيم در آن راهي كه رضاي اوست قدم برداريم.

بعضی از مقالات استاد حسینی ورجانی در وبلاگ شخصی خودشان و همچنین وبسایت قرآنیون قرار داده شده است.

سرانجام این دانشمند فرزانه بعد از عمری مجاهدت علمی، در اسفند سال 1398 به لقاء الله پیوست و عالم تشیع را در غم مصیبت خود، داغدار نمود. از خداوند متعال علو درجات آن بزرگمرد  را مسئلت داریم.