انوشیروان مجوسی اصفهانی

انوشیروان اصفهانی

در طول تاریخ، افراد بسیار زیادی بوده­اند که با مشاهده حقیقت، به آن ایمانآورده بوده­اند ونمونه­های فراوان برای آن می­توان ذکر نمود.

در قرون اخیر، به برکت اهل­بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، این سیر گرایش به حقیقت متوقف نگشته وبه برکت این چراغ­های هدایت، روشن­ضمیران زیادی مجذوب آنان گشته واز تاریکی نجات یافته­اند.

بسیاری از ایرانیان نیز از قافلة این هدایت عقب نماندند و به تشیع گرویدند.

به جرأت می­توان حضرت سلمان فارسی را سردمدار این حق­جویان قرار داد. بسیاری از ایرانیان همسو با ایشان به اسلام گرویدند وچه بسا بسیاری از آنان متمایل به تشیع ونور پاک اهل­بیت (علیهم السلام) گشتند.

از جمله این افراد می توان به مرحوم آقای انوشیروان اصفهانی که زرتشتی بوده است، اشاره نمود.

این بزرگمرد در سده­ی ششم هجری می­زیسته که با عنایت خداوند و اهل­بیت (علیهم السلام) به اسلام و تشیع گرویده است.

وی نزد سلطان محمد خوارزم­شاه[1] از مقام ومنزلت بالایی برخوردار بود. داستان ایمان آوردن وی بسیار جالب و جذاب است، ابن حمزه طوسی از اعلام قرن پنجم وششم در کتاب خود به نام الثاقب فی المناقب این داستان را نقل می­کند[2]:

داستان استبصار:

انوشیروان مجوسی اصفهانی، که شخصی بود معتمد و مورد علاقه­ی حاکم خوارزم­شاهی، پیوسته در دربار وی رفت وآمد داشت. پس از مدتی سلطان خوارزم­شاه او را به عنوان پیک پادشاهی جهت رساندن اخبار، نزد سلطان سنجر سلجوقی که حاکم خراسان بود، فرستاد.

انوشیروان در راه مبتلا به بیماری پیسی شد؛ به گونه­ای که چهره­اش بسیار ناخوشایند گردید!

رفته رفته چهره­ی او آنقدر ناخوشایند شد که هیچ­کس رغبت نمی­کرد به چهرة او بنگرد. به همین دلیل تصمیم گرفت که نزد سلطان سنجر حاضر نشود و در حیرت فرو رود.

انوشیروان در راه به سرزمین طوس و مدفن امام رضا (علیه السلام) رسید. ساکنین محلی آن شهر با دیدن وضعیت وی، به او پیشنهاد دادند که به زیارت مضجع شریف امام رضا (علیه السلام) برود؛ آن­ها به او گفتند: نزد بارگاهش برو، هنگامی که وارد صحن وسرای بارگاهش شدی، زیارتش کن وبه درگاهش گریه و زاری کن، و گرد مزارش طواف کن و از او طلب شفاعت نزد خداوند منان کن، و از او بخواه تا تو را شفا دهد که قطعا تو را شفا خواهد داد.

انوشیروان با دلی شکسته به آن افراد گفت: “خادمین حرم او، مرا در حرم راه نخواهند داد چون من مسلمان نیستم. آن­ها در پاسخ به وی گفتند: لباست را عوض کن و با پوشش مسلمین وارد حرم شو”.

انوشیروان با قلبی آکنده از غم این کار را انجام داد، لباسش را عوض کرد، وسپس وارد مرقد مطهر امام رضا (علیه السلام) شد؛ در کنار مضجع شریفش شروع به گریه و زاری و دعا نمود واو را واسطه بین خود و خدا قرار داد تا شفا پیدا کند. ساعتی گذشت و از حرم خارج شد؛ سرش را با حالت غمگین به­زیر انداخت، ناگهان نگاهش به دستش افتاد، مبهوت مانده بود! اثری از پیسی بر روی پوست دستش نمی­دید؛ سراسیمه لباسش را از تن درآورد و کامل بدن خود را وارسی نمود! آری او به برکت حضرت سلطان علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شفا گرفته بود. تا با این صحنه مواجه شد غش کرد و با صورت به زمین افتاد! مردم دور او حلقه زدند و او را به محل اقامت خود بردند، کم کم داستان شفا یافتنش در کل خراسان پخش شد.

انوشیروان که بسیار از این قضیه خوش­حال شده بود، دلش به نور ایمان منور گردید واسلام آورد واز ارادتمندان خاندان رسالت ونبوت (علیهم السلام) گشت وشیعه شد. او صندوقی از جنس نقره برای روپوش قبر مطهر حضرت رضا (علیه السلام) ساخت و آن را به آستان حضرتش هدیه نمود و اموال زیادی را به صاحب این مزار شریف هدیه کرد؛ همچنین صندوق خیریه­ای ساخت تا تبرعات مردمی در آن جمع گردد و با این کار خدمات زیادی را برای مضجع شریف حضرت در آن زمان به ارمغان آورد.

آری او از مصادیق این آیة شریفه گردید: (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) (گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم* او گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏ خواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است)  (سورة مبارکة یوسف آیة 97 و98)

بله؛ انوشیروان از حضرت امام رضا (علیه السلام) خواست و او را واسطه بین خود و خدای خود قرار داد و با دیدن این معجزه بزرگ، متوجه شد که راه عقلانی برای نجات همین کشتی نجات است و راهی به غیر از این بزرگواران قابل پیروی نیست. به همین دلیل از کیش گذشته خود توبه کرد و شیعه شد. او بعد از این ماجرا به جای این­که انوشیروان مجوسی باشد، انوشیروان علوی شد و به طومار بلند عاشقان اهل­بیت (علیهم السلام) پیوست و سوار بر کشتی نجات شد.

والسلام

20/5/1397

 

 

 

[1]  متوفای سنه 551 هجری

[2] الثاقب فی المناقب ص205